استدلاللغتنامه دهخدااستدلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دلیل خواستن . (منتهی الارب ). دلیل جستن . گواهی خواستن . (غیاث ). || دلیل آوردن . (منتهی الارب ) (غیاث ). دلیل کردن . دلیل گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدلیل گرفتن . دلیل ساختن . تمسک . گواه آوردن . شاهد آوردن . استشهاد
استذلاللغتنامه دهخدااستذلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار و ناچیز شمردن . اِکاره . اذلال .(زوزنی ). خاضع کردن . خوار گرفتن کسی را : و چون همت پادشاهانه ٔ او بر استذلال صعاب باغیان و استلانت رقاب یاغیان مصر
استدلال اخلاقیmoral argumentواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی مبتنی بر اینکه امکان یا اعتبار یا عینیّت اخلاق و زندگی اخلاقی در گرو فرض وجود خداست متـ . برهان اخلاقی
استدلالیلغتنامه دهخدااستدلالی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استدلال . || آنکه دلیل بر دعوی اقامه کند. || مجازاً، حکیم . کلامی . مقابل کشفی و شهودی : پای استدلالیان چوبین بودپای چوبین سخت بی تمکین بود.مولوی .
استدلالیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به استدلال.۲. [مقابلِ کشفی و شهودی] مبتنی بر دلیل و استدلال: حرفهای استدلالی.۳. (اسم، صفت) کسی که همواره به دلیل و استدلال تمسک میجوید؛ طرفدار منطق و استدلال.۴. فیلسوف: ◻︎ پای استدلالیان چوبین بُوَد / پای چوبین سخت بیتمکین بُوَد (مولوی: ۱۲۱).
استدلال1reasoningواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی شناختی که در طی آن در دفاع از یک باور یا عمل دلیلی اقامه میشود متـ . تعقل
استدلال2argumentواژههای مصوب فرهنگستانزنجیرهای از گزارهها (statements) که از برخی از آنها، که مقدمات (premises) نامیده میشوند، یک یا چند گزارة دیگر نتیجه میشود متـ . برهان
استدلالیلغتنامه دهخدااستدلالی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استدلال . || آنکه دلیل بر دعوی اقامه کند. || مجازاً، حکیم . کلامی . مقابل کشفی و شهودی : پای استدلالیان چوبین بودپای چوبین سخت بی تمکین بود.مولوی .
استدلالیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به استدلال.۲. [مقابلِ کشفی و شهودی] مبتنی بر دلیل و استدلال: حرفهای استدلالی.۳. (اسم، صفت) کسی که همواره به دلیل و استدلال تمسک میجوید؛ طرفدار منطق و استدلال.۴. فیلسوف: ◻︎ پای استدلالیان چوبین بُوَد / پای چوبین سخت بیتمکین بُوَد (مولوی: ۱۲۱).
استدلال1reasoningواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی شناختی که در طی آن در دفاع از یک باور یا عمل دلیلی اقامه میشود متـ . تعقل
استدلال2argumentواژههای مصوب فرهنگستانزنجیرهای از گزارهها (statements) که از برخی از آنها، که مقدمات (premises) نامیده میشوند، یک یا چند گزارة دیگر نتیجه میشود متـ . برهان
استدلال اخلاقیmoral argumentواژههای مصوب فرهنگستاناستدلالی مبتنی بر اینکه امکان یا اعتبار یا عینیّت اخلاق و زندگی اخلاقی در گرو فرض وجود خداست متـ . برهان اخلاقی