استشارهلغتنامه دهخدااستشاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استشارت . مشورت خواستن . مشاورت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ): اول استشاره پس استخاره . || انگبین چیدن . (منتهی الارب ). || بوئیدن گشن ، ماده را تا بداند باردار است یا نه . || پوشیدن لباس فاخر را. (منتهی الارب ).
استشارهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ رِ) [ ع . استشارة ] 1 - (مص م .) نظر دیگری را خواستن ، مشورت کردن . 2 - (اِمص .) رایزنی ، مشورت . ج . استشارات .