استصحابفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم، مثلاً درصورت غیبت طولانیمدت کسی حکم به زنده بودن او میدهند.۲. [قدیمی] کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن.
استصحابلغتنامه دهخدااستصحاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواندن بصحبت و معاشرت . (منتهی الارب ). بصحبت و معاشرت خواندن کسی را. صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). صحبت کسی خواستن . (زوزنی ). || یاری خواستن از کسی . (منتهی الارب ). یار خواستن . || چیزی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || با خود داشتن . || با
استصحابفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به همراهی خواستن . 2 - یاری خواستن . 3 - با خود داشتن . ج . استصحابات .
استصعابلغتنامه دهخدااستصعاب . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ). صعب شدن و صعب آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سختی .دشواری . صعوبت . دشخوار شدن . سخت شدن . || سرکشی و نفوری کردن ستور. || دشوار یافتن چیزی را. (منتهی الارب ). || دشوار شمردن .
استصوابلغتنامه دهخدااستصواب . [ اِ ت ِص ْ ] (ع مص ) صواب خواستن . (منتهی الارب ). صواب جستن . || راست یافتن فعل کسی را. (منتهی الارب ). || صواب شمردن . (منتهی الارب ). صواب داشتن . صواب دیدن . صوابدید: و درخواست از وی تا معتمدی از دیوان رسالت با وی نامزد کند که نامه های سلطان نویسد به استصواب وی
مستصحبلغتنامه دهخدامستصحب . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصحاب . صحبت دارنده . (غیاث ). رجوع به استصحاب شود.
استحصابواژهنامه آزاداستصحاب یا اعتبار حالت سابق ستصحاب زمانی کاربرد دارد که ما در مورد وضعیت فعلی چیزی تردید و در مورد وضعیت سابق آن یقین داشته باشیم. به این ترتیب فرض را بر بقای حالت سابق میگذاریم، مگر آنکه خلافش ثابت گردد. برای مثال هرگاه از زنده بودن یا مرگ سربازی که به جنگ رفته تردید داریم، فرض را بر زنده بودنش می
اخیرونلغتنامه دهخدااخیرون . [ ] (اِخ ) (کلمه ایست یونانی بمعنی نهر حُزن ) نهریست که آبهای وی پرزبد و گل آلود و شدیدالجریان است و مانند سیل ریزان در مسیر خود صخره ها را براند و در کوستیا (؟) گل ها گرد آورد و بر کرانه ٔ آن نفوس مردگان گرد آیند و کسانی که استحقاق دفن در آن محل داشتند خارون النوتی
کاشانیلغتنامه دهخداکاشانی . (اِخ ) حاج سیدمصطفی ابن حاج سیدحسین کاشانی الاصل تهرانی المسکن از اکابر علمای اوائل قرن حاضر، چهاردهم هجرت ، که سالها در تهران حامل لوای ریاست علمیه و دارای مرجعیت عمومی بود و تمامی اوقات او درتأیید دین مبین و دادرسی مسلمین و اعمال وظائف امربمعروف و نهی از منکر و اع