مستطردلغتنامه دهخدامستطرد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطراد. آنکه از پیش دشمن هزیمت کند برای فریفتن او. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استطراد شود.
انحرافدیکشنری فارسی به عربیاستطراد , انحراف , انعطاف , تعديل , فساد , فسحة , مغادرة , مقلوب , منحدر , ميل
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن حسن بن علی بن یحیی بن محمدبن خلف اﷲبن خلیفة القسطنطینی الحنفی ، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس . مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیه ٔ مدونه ٔ مشهوره به ایدی الطلبة است و