لغتنامه دهخدا
استطراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طرفه شمردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). طرفه داشتن . طریف شمردن . نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طرفه و نو شمردن . (منتهی الارب ): چون فاتحه ٔ این محنت پیدا شد جمعی از معارف ماوراءالنهربلذت استطراف و استجداد مایل شدند و از تطاول و ت