استعفا

'este'fā

معنی

۱. درخواست کناره‌گیری از کار و شغل.
۲. کناره‌گیری کردن از کار و شغل.
۳. [قدیمی] طلب عفو کردن؛ عفو خواستن.

مترادف

برکناریخواهی، بیکاری، کنارهگیری

برابر پارسی

کناره گیر

جست‌وجوی دقیق

استعفا

فرهنگ فارسی عمید

۱. درخواست کناره‌گیری از کار و شغل.۲. کناره‌گیری کردن از کار و شغل.۳. [قدیمی] طلب عفو کردن؛ عفو خواستن.

استعفا

جست‌وجوی هم‌آوا

استحفاء

لغت‌نامه دهخدا

استحفاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) خبر پرسیدن . || استحفاء سؤال از کسی ؛ به استقصاء پرسیدن او را. (از منتهی الارب ).

استعفاء

استعفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) معاف کردن تکلیف خواستن . (منتهی الارب ). معاف کردن خواستن . (زوزنی ). استدعاء کناره گیری از شغل : از شغلهائی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی ، استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir

استعفاء

دیکشنری فارسی به عربی

انفصالي

استعفاء

فرهنگ فارسی معین

(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) تقاضای معافیت از انجام کار. ؛~ نامه نامه ای که تقاضای کناره گیری از شغل یا کار در آن نوشته شده است .

استعفای کابینه

دیکشنری فارسی به عربی

إستقالة الحکومه

جست‌وجوی مشابه

استعفاء

لغت‌نامه دهخدا

استعفاف

لغت‌نامه دهخدا

استعفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازایستادن خواستن از حرام . || پارسائی کردن . بازایستادن از حرام . (منتهی الارب ). عفت نمودن . پرهیزکاری کردن . || گرفتن شتر گیاه خشک را بزبان از بالای خاک و پاک کردن خاک آن .