استقرارلغتنامه دهخدااستقرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ثبات . سکون . آرام گرفتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ). ثابت شدن . (غیاث ). قرار و ثبات ورزیدن به جائی . آرمیدن . (منتهی الارب ). قرار گرفتن : احوال امیرالمؤمنین القادر باﷲو استقرار خلافت بر او. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 3
عدم استقراردیکشنری عربی به فارسیبىثباتى , عدم ثبات , ناآرامى , تزلزل , نوسان , اضطراب , تشويش , برقرار نشدن
استقرار 1colonisation/ colonizationواژههای مصوب فرهنگستانمستقر شدن ریزاندامگانها بر روی پوست یا غشاهای مخاطی
عدم استقراردیکشنری عربی به فارسیبىثباتى , عدم ثبات , ناآرامى , تزلزل , نوسان , اضطراب , تشويش , برقرار نشدن
استقرار 1colonisation/ colonizationواژههای مصوب فرهنگستانمستقر شدن ریزاندامگانها بر روی پوست یا غشاهای مخاطی
عدم استقراردیکشنری عربی به فارسیبىثباتى , عدم ثبات , ناآرامى , تزلزل , نوسان , اضطراب , تشويش , برقرار نشدن
دستور تهیۀ استقرارdeployment preparation orderواژههای مصوب فرهنگستاندستوری که مقام صلاحیتدار برای حرکت نیروها یا تدارک و آمادگی نیروها برای حرکت به منطقۀ مورد نظر صادر میکند
بازاستقرارrecolonizationواژههای مصوب فرهنگستاناستقرار دوبارة یک آرایة جانوری یا گیاهی در رویشگاه یا زیستگاهی که پیشتر در آن میزیسته است
الگوی استقرارsettlement patternواژههای مصوب فرهنگستانچگونگی پراکنش پدیدارها و محوطهها باتوجهبه عارضههای سطحی محدودهای خاص در منظر طبیعی