استملاءلغتنامه دهخدااستملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی
استملاحلغتنامه دهخدااستملاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نمکین و شیرین آمدن چیزی را.(تاج المصادر بیهقی ). نمکین و نیکو شمردن . نمکین آمدن و شیرین آمدن . (زوزنی ). || ملیح شمردن کسی را. (منتهی الارب ): ویس کلمه ایست که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب ). کلمة تستعمل فی موضع رأفة و
استملاللغتنامه دهخدااستملال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) املال . (زوزنی ). بستوه آمدن .(منتهی الارب ). || غمگین شدن . تنگدل شدن .
استملاءلغتنامه دهخدااستملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی
استملاحلغتنامه دهخدااستملاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نمکین و شیرین آمدن چیزی را.(تاج المصادر بیهقی ). نمکین و نیکو شمردن . نمکین آمدن و شیرین آمدن . (زوزنی ). || ملیح شمردن کسی را. (منتهی الارب ): ویس کلمه ایست که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب ). کلمة تستعمل فی موضع رأفة و
استملاکلغتنامه دهخدااستملاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تملک . بملک گرفتن . تصرف .- استملاک کردن ؛ مالک شدن .
مناویلغتنامه دهخدامناوی . [ م َ ] (اِخ ) زین الدین عبدالرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الحدادی المناوی القاهری (952 - 1031 هَ . ق .). از علمای بزرگ دین است که در فنون دیگر نیز استاد بود. وی خور و خواب اندک داشت و
استملاللغتنامه دهخدااستملال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) املال . (زوزنی ). بستوه آمدن .(منتهی الارب ). || غمگین شدن . تنگدل شدن .
استملاءلغتنامه دهخدااستملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی
استملاحلغتنامه دهخدااستملاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نمکین و شیرین آمدن چیزی را.(تاج المصادر بیهقی ). نمکین و نیکو شمردن . نمکین آمدن و شیرین آمدن . (زوزنی ). || ملیح شمردن کسی را. (منتهی الارب ): ویس کلمه ایست که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب ). کلمة تستعمل فی موضع رأفة و
استملاکلغتنامه دهخدااستملاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تملک . بملک گرفتن . تصرف .- استملاک کردن ؛ مالک شدن .