استنشاقلغتنامه دهخدااستنشاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به بینی کشیدن چیز مایع که بسیار سائل باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آب و جز آن در بینی کردن : استنشاق آب . || بوی کردن چیزی را. بوئیدن : استنشاق بخور.
استنشاق موادinhalation of drugsواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای مصرف مواد گازیشکل ازطریق بینی یا دهان که جذب آن را به بدن تسریع میکند
استنشاق موادinhalation of drugsواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای مصرف مواد گازیشکل ازطریق بینی یا دهان که جذب آن را به بدن تسریع میکند
استنشاق موادinhalation of drugsواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای مصرف مواد گازیشکل ازطریق بینی یا دهان که جذب آن را به بدن تسریع میکند