استنقاصلغتنامه دهخدااستنقاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بها کم کردن خواستن مشتری . (منتهی الارب ). کم کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). چیزی کم کردن خواستن . استحطاط.
مستنقصلغتنامه دهخدامستنقص .[ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) خریداری که کم کردن بهای چیزی را می خواهد. (ناظم الاطباء). || نسبت دهنده به نقصان . (از اقرب الموارد). رجوع به استنقاص شود.
استحطاطلغتنامه دهخدااستحطاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چیزی کم کردن خواستن . استنقاص . (منتهی الارب ). کم کردن خواستن از بهای چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). اوکندن خواستن . (زوزنی ). از بهای چیزی افکندن خواستن .