استنکارلغتنامه دهخدااستنکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ناشناختن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). || دریافتن خواستن امری را که نمیشناسی آنرا. (منتهی الارب ). || انکار کردن . - یاء استنکار ؛ یایی که دال بر نکره است : مردی دیدم .
مستنکرلغتنامه دهخدامستنکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) ناشناسنده . (از منتهی الارب ). جاهل نسبت به امری . (از اقرب الموارد). || دریافت خواهنده امری را که نمی شناسد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استنکار شود.
ناشناختنلغتنامه دهخداناشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص منفی ) نشناختن . استنکار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). انکار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). نکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تناکر.(منتهی الارب ). مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود.
ناخوش داشتنلغتنامه دهخداناخوش داشتن . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (مص مرکب ) نپسندیدن . پسند نکردن . خوش نداشتن . ناپسند شمردن . کراهت داشتن . استنکار. تسخط. تطهم . || تنغیص . ناگوار کردن . تباه کردن . مکدر کردن : پیوسته غمت مرا مشوش داردع