استحذاءلغتنامه دهخدااستحذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطیه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || از کسی نعلین خواستن . (از منتهی الارب ). نعلین خواستن . (زوزنی ).
استعداءلغتنامه دهخدااستعداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یاری خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یاری خواستن از کسی بر امری . یقال : استعدیت الامر علی فلان فاعدانی . (منتهی الارب ). || دوانیدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ).
استعذاءلغتنامه دهخدااستعذاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعذاء مکان ؛ خوش و موافق یافتن آنرا: استعذیت المکان . (از منتهی الارب ).
استهداءلغتنامه دهخدااستهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .
استعضاهلغتنامه دهخدااستعضاه . [ اِت ِ ] (ع مص ) سحر طلبیدن از کسی . جادوئی خواستن . افسون خواستن از کسی . منه الحدیث : لعن اﷲ تعالی العاضهةو المستعضهة؛ ای الساحرة و طالبته . (منتهی الارب ).
استهداءلغتنامه دهخدااستهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .
استهدافلغتنامه دهخدااستهداف . [ اِ ت ِ] (ع مص ) نشانه شدن . (زوزنی ). بنشانه ٔ چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نشانه ٔ چیزی شدن . خود را نشانه ساختن . نشانه کردن خود را: من صنف فقد استهدف . || بلند برآمدن . اهداف . بلند گردیدن . || پائیدن . || کوتاهی کردن دوشنده در دوشیدن . (منتهی الارب ). || ا
استهداءلغتنامه دهخدااستهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .
استهدافلغتنامه دهخدااستهداف . [ اِ ت ِ] (ع مص ) نشانه شدن . (زوزنی ). بنشانه ٔ چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نشانه ٔ چیزی شدن . خود را نشانه ساختن . نشانه کردن خود را: من صنف فقد استهدف . || بلند برآمدن . اهداف . بلند گردیدن . || پائیدن . || کوتاهی کردن دوشنده در دوشیدن . (منتهی الارب ). || ا