استعواءلغتنامه دهخدااستعواء. [ اِ ت ِع ْ ] (ع مص ) فریاد خواستن از. (ازمنتهی الارب ). استغاثه . || خواندن بسوی فتنه . || رسن تافتن خواستن . (منتهی الارب ).
استهواءلغتنامه دهخدااستهواء. [ اِ ت ِهَْ ] (ع مص ) سرگشته کردن . (زوزنی ) (وطواط). سرگشته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). شیفته دل گردانیدن . || از راه بردن . بفریفتن . || طلب سرگشتگی کردن . || سرگشتگی .سرگشته شدن . || خواب مغناطیسی . تنویم مغناطیسی . خواب بندی . منتر.
پاشیتوآلغتنامه دهخداپاشیتوآ. (اِخ ) رودی در کشور پرو که از کردیلر شرقی در مغرب سرّودو پاسکو، سرچشمه گیرد و از میان سلسله جبال آندها گذرد و به مونتانا وارد شود و به اوکایالی فروریزد. طول آن در حدود 200 هزارگز است .
اشتوالغتنامه دهخدااشتوا. [ اَ ت ُ ] (اِ) بمعنی اشتو که زغال و زغال دان باشد. (برهان ). انگشتانه . (فرهنگ نظام از جهانگیری ).
استهواءلغتنامه دهخدااستهواء. [ اِ ت ِهَْ ] (ع مص ) سرگشته کردن . (زوزنی ) (وطواط). سرگشته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). شیفته دل گردانیدن . || از راه بردن . بفریفتن . || طلب سرگشتگی کردن . || سرگشتگی .سرگشته شدن . || خواب مغناطیسی . تنویم مغناطیسی . خواب بندی . منتر.
استهواءلغتنامه دهخدااستهواء. [ اِ ت ِهَْ ] (ع مص ) سرگشته کردن . (زوزنی ) (وطواط). سرگشته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). شیفته دل گردانیدن . || از راه بردن . بفریفتن . || طلب سرگشتگی کردن . || سرگشتگی .سرگشته شدن . || خواب مغناطیسی . تنویم مغناطیسی . خواب بندی . منتر.