استکبارلغتنامه دهخدااستکبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ دیدن کسی یا چیزی را: استکبره . (منتهی الارب ).و اءَستکبرُ الاخبارَ قبل لِقائه فلمَّا التقینا صَغَّرَ الخبرَ الخُبر. متنبی . || کلان پنداشتن کسی را. || بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ). خ
استکبارفرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) زورگویی ناشی از داشتن قدرت.۲. [قدیمی] خود را بزرگ دانستن؛ تکبر کردن.
استکبارفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بزرگ د یدن کسی یا چیزی را . 2 - (مص ل .) تکبر کردن . 3 - خودنمایی ، گردنکشی کردن .
مُسْتَکْبِراًفرهنگ واژگان قرآنخود بزرگ جلوه دهنده - مستکبر ( استکبار عبارت از اين است که : کسي بخواهد با ترک پذيرفتن حق ، خود را بزرگ جلوه دهد ، و خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذيرد )
مُّسْتَکْبِرُونَفرهنگ واژگان قرآنخود بزرگ جلوه دهندگان - مستکبران ( استکبار عبارت از اين است که : کسي بخواهد با ترک پذيرفتن حق ، خود را بزرگ جلوه دهد ، و خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذيرد )