استیجاریلغتنامه دهخدااستیجاری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به استیجار. - نماز، روزه ، حج ّ استیجاری ؛ نماز یا روزه یا حجی که شخص مکلف به جا نیاورده و پس از مرگ او با پرداخت وجهی شخصی را اجیرکنند تا فرایض مزبوره را از جانب میت بگزارد.
استیجاریفرهنگ فارسی عمید١. اجارهای؛ مزدی: منزل استیجاری.۲. (فقه) نماز، روزه، یا حجی که شخص بهجا نیاورده باشد و پس از مرگ او کسی را اجیر کنند تا هریک از این فرایض را از جانب او بگزارد.
خط استیجاریleased line, private lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که شرکت مخابرات برای استفادۀ اختصاصی و تماموقت به مشتری اجاره میدهد
اشتجارلغتنامه دهخدااشتجار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) منازعت کردن دو گروه با هم . (منتهی الارب ). پیکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مشاجره . تشاجر. منازعه . نزاع . مخاصمه . با کسی خلاف و نزاع کردن . || دست را ستون زنخ کردن از اندیشه . (منتهی الارب ). دست فا زنخدان گذاشتن از اندوه و بهم درشدن . (تاج ال
خط استیجاریleased line, private lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که شرکت مخابرات برای استفادۀ اختصاصی و تماموقت به مشتری اجاره میدهد
اقامتگاه گردشگری مکملsupplementary tourist accommodationواژههای مصوب فرهنگستاناقامتگاهی جز اقامتگاه اصلی که مهمانسراهای جوانان و دهکدهها و قطبهای گردشگری و اتاقها و منازل و کاشانههای استیجاری و اردوگاههای گردشگری را شامل میشود
بیصاحبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی صاحب، مال هیچکس موات، بایر عمومی، دولتی، ملی، بینالمللی خالی، بدون سکنه استیجاری اشغالی
منتقل(شده)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نتقل(شده)، واگذاری(شده)، تحویلی، فروشرفته، فروختهشده، واگذارده استیجاری، قابلبرگشت، انتقالپذیر، اجارهای، اجاری، مرهون، قرضشده
خط استیجاریleased line, private lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که شرکت مخابرات برای استفادۀ اختصاصی و تماموقت به مشتری اجاره میدهد