استیفافرهنگ فارسی عمید۱. حق یا مال را بهطور کامل گرفتن.۲. کاری را بهطور کامل انجام دادن؛ حق چیزی را ادا کردن.۳. [قدیمی] شغل و وظیفۀ مستوفی؛ حساب مالیات.۴. (ادبی) ادا کردن حق مطلب به نحو احسن.
اصطفاءلغتنامه دهخدااصطفاء. [ اِطِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 4) (زوزنی ) (آنندراج ). اختیار و برگزیدن . (فرهنگ نظام ). برگزیدن و برگزیدگی . (از منتخب و لطائف ) (غیاث ). برگزیدگی کسی را. (ناظم الاطباء). گزیدن
استفاءلغتنامه دهخدااستفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حیله کردن . (منتهی الارب ). || استفی وجهه ؛ اذا اصطرفه ؛ برگرداند روی خود را. (از منتهی الارب ).
استیفاءلغتنامه دهخدااستیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت استیفای جرایات و رسوم بر مئین و الوف فزون باشند. (جهانگشای جوینی ).- اس
استیفانلغتنامه دهخدااستیفان . [ اِ ] (اِخ ) (تاج ) دو تن به این اسم بودند: اول شخصی که در قرنطش مسیحی شد (کتاب اول قرنطیان 16 و 15) و پولس او را تعمید داد. و دوم یکی از آن هفت تن بود که کلیسای اورشلیم آنان را برای اینکه حواریان
استیفارلغتنامه دهخدااستیفار. [ اِ ] (ع مص ) تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه . (منتهی الارب ). || استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری .
استیفاءلغتنامه دهخدااستیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت استیفای جرایات و رسوم بر مئین و الوف فزون باشند. (جهانگشای جوینی ).- اس
دارالخراجلغتنامه دهخدادارالخراج . [ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اداره ٔ مالیات . رجوع به دار استیفا شود.
صدرالحسابلغتنامه دهخداصدرالحساب . [ ص َ رُل ْ ح ِ ] (ع اِمرکب ) (اصطلاح علم استیفا) رجوع به اُم الحساب شود.
استیفیلغتنامه دهخدااستیفی . [ اِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استیفا : از سواد و بیاض دفتر تومی کند حظ خویش استیفی .سیف اسفرنگ .
حشو بارزلغتنامه دهخداحشو بارز. [ ح َ وِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به «حشو» و «بارز» شود. (نفایس الفنون قسم اول ص 85).
استیفانلغتنامه دهخدااستیفان . [ اِ ] (اِخ ) (تاج ) دو تن به این اسم بودند: اول شخصی که در قرنطش مسیحی شد (کتاب اول قرنطیان 16 و 15) و پولس او را تعمید داد. و دوم یکی از آن هفت تن بود که کلیسای اورشلیم آنان را برای اینکه حواریان
استیفارلغتنامه دهخدااستیفار. [ اِ ] (ع مص ) تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه . (منتهی الارب ). || استئفار. نشاط کردن شتر و فربه شدن پس از مشقت و لاغری .
استیفاءلغتنامه دهخدااستیفاء. [ اِ ] (ع مص ) تمام فراگرفتن . تمام فروگرفتن . (غیاث ). تمام گرفتن . (منتهی الارب ). تمام فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام فارسیدن . (زوزنی ) : وقت استیفای جرایات و رسوم بر مئین و الوف فزون باشند. (جهانگشای جوینی ).- اس