استیللغتنامه دهخدااستیل . [ اِ ] (اِخ ) ریچارد. یکی ازادبای نامی انگلستان . مولد وی 1672 و وفات 1729 م . وی با گروهی از دوستان خویش رساله ها و روزنامه ها منتشر ساخته و با کمال جدیت به بیدار کردن افکار و احساسات عامه ٔ ملت انگل
استیللغتنامه دهخدااستیل . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ستیلوس ، خنجر) سبک و طرز و اسلوب و شیوه ٔ تحریر و سبک صنعتگران از معمار و حجار و مجسمه ساز و نقاش و غیره .
استیلفرهنگ فارسی عمید۱. طرز؛ اسلوب؛ سبک؛ شیوه.۲. نوعی مبل مجلل و دارای کندهکاری و نقوش برجسته، به سبک شاهان قدیم فرانسه.
استیلفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ فر . ] ( اِ.) 1 - شکل ، فرم ، اندازه . 2 - نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه . 3 - شیوه ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت های ورزشی .
هشتللغتنامه دهخداهشتل . [ هََ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل که دارای 500 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ هراز و محصول عمده اش برنج ، جو،حبوب و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
استللغتنامه دهخدااستل . [ اِ ت َ ] (اِ) شکسته ای از استخر. تالاب . آبگیر. برکه . استخر. (برهان ). ستخر. حوض . مخفف آن : ستل . (جهانگیری ).
استیلاءلغتنامه دهخدااستیلاء. [ اِ ] (ع مص ) استیلا. دست یافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). غالب آمدن . غالب شدن . (غیاث ). غلبه . تمام دست یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ). زبردست شدن بر. زبردستی . چیرگی . چیره شدن بر. برتری . استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهترا
استیلادلغتنامه دهخدااستیلاد. [ اِ ] (ع مص ) طلب بچه کردن .فرزند خواستن . || مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن . || محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی ). ولادت خواستن . (غیاث ). با کنیزک آرمیدن برای فرزند شدن . صحبت کردن با کنیزک تا از او فرزند باشد. (زوزنی ). طلب الو
استیلاریالغتنامه دهخدااستیلاریا. [ اِ ] (اِخ ) خلیج مستدیری است در ولایت سالونیک بشمال جزیره ٔ آینوروز از جانب جنوب مشرقی به دماغه ای که از قاعده ٔ همین شبه جزیره بسوی شمال شرقی امتداد پیدا کرده منتهی میشود و از جانب مشرق و شمال باسواحل قضای کندیره محدود و مسدود است و فقط جهت شمال شرقی آن باز است
استیلاءلغتنامه دهخدااستیلاء. [ اِ ] (ع مص ) استیلا. دست یافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). غالب آمدن . غالب شدن . (غیاث ). غلبه . تمام دست یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ). زبردست شدن بر. زبردستی . چیرگی . چیره شدن بر. برتری . استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهترا
استیلادلغتنامه دهخدااستیلاد. [ اِ ] (ع مص ) طلب بچه کردن .فرزند خواستن . || مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن . || محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی ). ولادت خواستن . (غیاث ). با کنیزک آرمیدن برای فرزند شدن . صحبت کردن با کنیزک تا از او فرزند باشد. (زوزنی ). طلب الو
استیلاریالغتنامه دهخدااستیلاریا. [ اِ ] (اِخ ) خلیج مستدیری است در ولایت سالونیک بشمال جزیره ٔ آینوروز از جانب جنوب مشرقی به دماغه ای که از قاعده ٔ همین شبه جزیره بسوی شمال شرقی امتداد پیدا کرده منتهی میشود و از جانب مشرق و شمال باسواحل قضای کندیره محدود و مسدود است و فقط جهت شمال شرقی آن باز است
ژان دکاستیللغتنامه دهخداژان دکاستیل . [ دُ ] (اِخ ) دختر ژان پرتقال . او ملقبه به لابلترانژا است (1462 - 1530 م .).
باستیللغتنامه دهخداباستیل . (اِخ ) نام قلعه ٔ معروفی که در محله ای بهمین نام سابقاً در نزدیک پاریس ساخته شده بود و سالها زندان بزرگ و عمومی فرانسه محسوب میشد. اولین سنگ بنای قلعه ٔ باستیل در 22 آوریل 1370 م . نهاده شد و قصد از