استیهیدنلغتنامه دهخدااستیهیدن . [ اِ دَ ] (مص ) استهیدن . لجاج کردن . ستیهیدن : هرکه باشد شیوه استیهیدنش دیده ٔ خود را بپوش از دیدنش .مولوی .
استهیدنلغتنامه دهخدااستهیدن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . ستیهیدن . (رشیدی ). استیزیدن . ستیزیدن . ستیزه کردن . (مؤید الفضلاء) (برهان ). لجاج کردن . (سروری ).
الغتنامه دهخداا. [ اِ ] (حرف ) همزه ٔ مکسوره در بعض کلمات گاهی افزوده و گاه حذف شود، معروفتر وقت را اصلی و غیرمعروف را مخفف یا مثقل توان گفت : براهیم و ابراهیم : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون نیک بنگری همه شاگرد آزرند. ناصرخسرو