اسدلغتنامه دهخدااسد. [اَ س َ ] (اِخ ) برج پنجم از بروج فلک . (غیاث ). خانه ٔ آفتاب . (مفاتیح العلوم ).بیت آفتاب . نام صورت پنجم از صور بروج فلکیه است میان سرطان و سنبله و آن را برمثال شیری توهم کرده اند و کواکب آن بیست وهفت است و خارج از صورت هشت کوکب ، واز کواکب او قلب الاسد و طرفه است و هر
اسدلغتنامه دهخدااسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (اتابک ...) صاحب دربند در زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه طفلی بود در تحت سرپرستی اتابکی ملقب به اسد. این اتابک بطیب خاطر بخدمت سلطان رسید و در دادن راه عبور بسپاهیان قنقلی و قبچاقی خود پیشقدم شد. جلال الدین هم او را اکرام کرد و قسمتی از اراضی خود را به
اسدلغتنامه دهخدااسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای است از نسل سبا. (انساب سمعانی ص 6). یکی از قبائل بزرگ عرب و مشتمل بر بطون بسیار و جد اعلای این قبیله اسدبن خزیمه است . مسکن قبیله عبارت است از قسمتهائی از نجد که در سمت کرخ واقع گشته . گوینداراضیی که
اسدلغتنامه دهخدااسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (میرزا اسداﷲخان ). یکی از شعرای هندوستان . پدر او از مردم سمرقند بود و وی در اگره تولد یافته و در دهلی میزیسته است و مورد توجه بهادرشاه شد و «نواب » لقب یافت . اشعار وی بزبان فارسی و اردو است . کتابی هم در انشا دارد و در مدایح علی علیه السلام یک مثنوی ب
اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
اسدآبادیلغتنامه دهخدااسدآبادی . [ اَ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسدآباد همدان و جماعتی از مشاهیر علماء و محدثین بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
اسدآبادلغتنامه دهخدااسدآباد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ناحیتی از بلوک همدان . حد شمالی مهربان ، حد شرقی چهاربلوک ، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سُنقر. عده ٔ قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن ، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان ب
اسدآبادیلغتنامه دهخدااسدآبادی . [ اَ س َ ] (اِخ ) جمال الدین (سید...) مشهور به افغانی . رجوع به جمال الدین (سید...) شود.
اسدآباد علیالغتنامه دهخدااسدآباد علیا. [ اَ س َ با دِ ع ُل ْ ] (اِخ ) قریه ای است به یک فرسنگ ونیمی جنوب ابرقو. (فارسنامه ٔ ناصری ).
اسدآبادیلغتنامه دهخدااسدآبادی . [ اَ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به اسدآباد همدان و جماعتی از مشاهیر علماء و محدثین بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
اسد کاشیلغتنامه دهخدااسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسداﷲ وفاضلی است صاحب جایگاه . بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت . کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست . مرقدش زیارتگاه است . از اوست :منصور وقت خود منم بهر هلاکم دار کوبانگ
داءالاسدلغتنامه دهخداداءالاسد. [ ئُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) جذام . (غیاث ) (آنندراج ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: داء اسد عبارت از جذام است . و وجه تسمیه آن است که شخص مبتلا به این بیماری چهره اش بچهره ٔ شیر (درنده ٔ معروف ) مانند شود و یا آنکه این مرض اکثر عارض شیر گرد
حشیشةالاسدلغتنامه دهخداحشیشةالاسد. [ ح َ ش َ تُل ْ اَ س َ ] (ع اِمرکب ) اسدالعدس . (داودضریر انطاکی ). جعفیل . اوروبنجی . (مصحف اوروبنجی ).
راحلةالاسدلغتنامه دهخداراحلةالاسد. [ ح ِ ل َ تُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از ارطنیساست که به یونانی برنجاسف گویند. (تحفه حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). بوی مادران . رجوع به ارطاماسیا ارطمیسا و ارطنسیا و ارطیمیان و ارطاناسیا شود.
راحةالاسدلغتنامه دهخداراحةالاسد. [ ح َ تُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) مقل ، بدلیوم عصیر نباتی صمغدار که از اقسام مختلط درختهای بلسان بدست می آید. صمغ درختی از جنس نخیلات که گلگل و مقل ازرق و مقل مکی و مقل یهود و مقل عربی نیز نامند.