اسداسلغتنامه دهخدااسداس . [ اِ ] (ع مص ) صاحب شتران سِدس شدن . || دندان افکندن شتر بهشت سالگی . (منتهی الارب ). || شش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شش تن شدن قوم . (منتهی الارب ).
اسداسفرهنگ فارسی معین(اَ) [ ع . ] جِ سَدَس . ؛~ در اخماس زدن الف - شش در پنج زدن . ب - قمار کردن . ج - حیله کردن .
اسیدپاشی پُرفشارacid sluggingواژههای مصوب فرهنگستانپاشیدن محلول اسیدی با فشار برای حل کردن پوستهها و رسوبات سطحی تجهیزات صنعتی درحالکار
دندان افکندنلغتنامه دهخدادندان افکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دندان فکندن : اسداس ؛ دندان افکندن شتر به هشت سالگی . (منتهی الارب ). رجوع به دندان شکستن شود.
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ُ / س ُ دُ ] (ع اِ) شش یک . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ).شش یک . ج ، اسداس . (مهذب الاسماء). ششم حصه . (غیاث ).
تئودورلغتنامه دهخداتئودور. [ ت ِ ءُ دُرْ ] (اِخ ) ملقب به «اسداس » مطران «سزاره » (گایزری فعلی ، به نزدیکی انکارا) در قرن ششم میلادی و از طرفداران «اوریژنیسم » بود و بر اثر تحریکات او کلیسا منقلب گشت و پاپ وی را معزول کرد.
سدسلغتنامه دهخداسدس . [ س ِ ] (ع اِ) بهر شش روز یا بهر پنج روز یک بار نوبت آب شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). اشتر که یک روز آب خورد و چهار روز نه ، آنگاه روز ششم بر آب برآید. ج ، اسداس . (مهذب الاسماء).
اخماسلغتنامه دهخدااخماس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ خُمس . پنج یک ها.- اخماس غنائم ؛ خمسها که از غنائم دهند.- اخماس معادن ؛ خمسی که بصدقه از حاصل معادن دهند. || هما فی بُرْدَة اخماس ؛ نزدیک یکدیگر و مجتمع و با هم دوستند، یا فعل هر دو یک است