اسطوخودوسلغتنامه دهخدااسطوخودوس . [ اُ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی استوخاس ) اُسطوخُدوس . اُسطوخودُس . نبات له سفاد حمر دقیقة کسفاد حبةالشعیر و هو اطول منه ورقاًو فیه قضبان غبر کما فی الافتیمون بلانور و هو حریف مع مرارة یسیرة. (مقاله ٔ ثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی سینا چ طهران ص <span class="hl" d
اسطوخودوسفرهنگ فارسی عمیدگیاهی از خانوادۀ نعنا با برگهای باریک، گلهای سفید یا بنفش، و تخمهای ریز زردرنگ که مصرف دارویی دارد؛ شاهاسپرم رومی؛ لاواند.
اسطوخوذوسلغتنامه دهخدااسطوخوذوس . [ اُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: اطباء گمان برند که آن اسم جزیره ای است در دریا مرکب از عده ای جزایر و در آنجا این عقار میروید و بدین جهت عقار مزبور را بنام جزیره نامیده اند. (معجم البلدان ).
حب اسطوخودوسلغتنامه دهخداحب اسطوخودوس . [ ح َب ْ ب ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صداع و صرع را نفع دهد و سدر و دوار را دفع کند و بواسیر و نواصیر را سودمند آید. صفت آن پوست هلیله ٔ کابلی و پوست هلیله ٔ زرد از هر یک پنج مثقال تربد، هفت مثقال و نیم صبر سقوطری ، شش مثقال اسطوخودوس و غاریغون و افتیمون و
استوخدوسگویش اصفهانی تکیه ای: osoqodus طاری: ossoqodus طامه ای: osoqodus طرقی: ossâqodus کشه ای: ossoqodus نطنزی: ---------
استوخدوسگویش کرمانشاهکلهری: šâře:hân گورانی: šâře:hân سنجابی: šâře:hân کولیایی: šâře:hân زنگنهای: šâře:hân جلالوندی: šâře:hân زولهای: šâře:hân کاکاوندی: šâře:hân هوزمانوندی: šâře:hân
حب اسطوخودوسلغتنامه دهخداحب اسطوخودوس . [ ح َب ْ ب ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صداع و صرع را نفع دهد و سدر و دوار را دفع کند و بواسیر و نواصیر را سودمند آید. صفت آن پوست هلیله ٔ کابلی و پوست هلیله ٔ زرد از هر یک پنج مثقال تربد، هفت مثقال و نیم صبر سقوطری ، شش مثقال اسطوخودوس و غاریغون و افتیمون و