لغتنامه دهخدا
اسفهسالار. [ اِ ف َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سِفَهْسالار. سپهسالار. سپاه سالار. سردار : خالد بمدینه اندر آمد بر جمازه نشسته و قبائی کرباسین سیاه پوشیده و در زیر آن زره و شمشیری حمایل کرده و عمامه ٔ سرخ بر سر بسته و دو تیر بعمامه اندر زده چنانکه اسفهسالارا