اسفودریونلغتنامه دهخدااسفودریون . [ ] (معرب ، اِ) سیر دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به اسقوردیون و اشقردیون و شقردیون شود.
ثوم الکلبلغتنامه دهخداثوم الکلب . [ مُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) موسیر صحرائی . ثوم الحیة. اسقوردیون . (اختیارات بدیعی ).
سیر دشتیلغتنامه دهخداسیر دشتی . [ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طبیبان اسقوردیون را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اسم ثوم بری است و بیونانی سقوردیون گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
سقوردیونلغتنامه دهخداسقوردیون . [ س َ ] (معرب ، اِ) شقردیون . سیر دشتی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی سیر صحرایی باشد و به عربی ثوم البری خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسقوردیون . رجوع به همین کلمه شود.