اسکلتلغتنامه دهخدااسکلت . [ اِ ک ِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی اسکلتس ) استخوان بندی بدن آدمی و حیوان .- مثل اسکلت ؛ سخت لاغر.
اسکلتفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) = استخوانبندی۲. بخش تحملکنندۀ بار ساختمان؛ چوببست.۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار لاغراندام.
اسکلت یاچهارچوبه ای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشددیکشنری فارسی به عربیمعلق
اسکلتنلغتنامه دهخدااسکلتن . [ اِ ک ِ ت ُ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای انگلستان . مولد کمبرلاند سال 1460 م . و وفات در سنه ٔ 1529. وی در فکاهیات و هجاء اشتهار یافته است . اسکلتن بخانواده ای رهبان منسوب بوده و در عین حال بهجو اخل
قالب اسکلتیskeleton earmoldواژههای مصوب فرهنگستانقالبی که بخش عمدة صدفة (conchea) آن برداشته شده و فقط لبة بیرونی صدفه (conchea)، بخشی که کانال گوش بیرونی را درزگیری میکند، باقیمانده است
اسکلتنلغتنامه دهخدااسکلتن . [ اِ ک ِ ت ُ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای انگلستان . مولد کمبرلاند سال 1460 م . و وفات در سنه ٔ 1529. وی در فکاهیات و هجاء اشتهار یافته است . اسکلتن بخانواده ای رهبان منسوب بوده و در عین حال بهجو اخل
اسکلت یاچهارچوبه ای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشددیکشنری فارسی به عربیمعلق