اشعریلغتنامه دهخدااشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سعدبن عبداﷲبن ابی خلف اشعری قمی . از اعیان و وجوه شیعه و معروف به شیخ الطایفه با امام عسکری (ع ) معاصر بود و به حضور آن حضرت نائل آمد. محمدبن احمد اشعری و احمدبن محمد خالد برقی متوفی بسال 274 یا <span class
اشعریلغتنامه دهخدااشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن عیسی بن عبداﷲبن سعدبن مالک بن احوص بن مالک اشعری . از فرزندان جماهربن اشعر بود که در قم میزیست و از بزرگان علمای رجال و فقه بشمار میرفت و بر همه ٔ دانشمندان مقدم بود. سلطان قم در امور آن شهراز رای وی استمداد می جست . سفرهائی به مشهد و
اشعریلغتنامه دهخدااشعری . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن احمدبن یحیی بن عمران . از علمای شیعه بود. او راست : کتاب الجامع. کتاب النوادر. کتاب ما نزل من القرآن فی الحسین بن علی (ع ). (ابن الندیم ). و صاحب ریحانة الادب نیای وی عمران را فرزند عبداﷲبن سعدبن مالک اشعری دانسته و او را از فقیهان اوا
اشهریلغتنامه دهخدااشهری . [ اَ هََ ](اِخ ) شاپور نیشابوری . شاعری شیرین زبان بزمان سلطان محمدبن شمس بود و در دولت سلطان محمد ببعض مناصب دولتی نائل آمد. از شاگردان ظهیر فاریابی (متوفی 598 هَ . ق .) و از اولاد حکیم عمر خیام بود. دیوانی مرتب وکتابی بنام رساله ٔ ش
اشهریلغتنامه دهخدااشهری . [اَ هََ ] (اِخ ) جمال اشهری . از شاعران معاصر مجیرالدین بیلقانی و اثیرالدین اخسیکتی بود و در دربار قزل ارسلان سلجوقی مدیحه میگفت . عوفی در ضمن شرح احوال مجیرالدین بیلقانی آرد: وقتی مجیر از خدمت سلطان قزل ارسلان تخلف نمود، سلطان فرمود تا اثیر اخسیکتی و جمال اشهری را طل
حسین اشعریلغتنامه دهخداحسین اشعری . [ح ُ س َ ن ِ اَ ع َ ] (اِخ ) ملقب به عین لملک وزیر ناصرالدین قباچه که نورالدین محمد عوفی کتاب «لباب الالباب » را به نام او نوشته است . رجوع به عین الملک شود.
اشعریونلغتنامه دهخدااشعریون . [ اَ ع َ ری یو ] (اِخ ) ج ِ اشعری (در حال رفع). صاحب صبح الاعشی آرد: ایشان تیره (حی ) دهم از بنی کهلان و بنی کهلان از خاندان اشعربن اُدَدبن زیدبن یشجب بن عریب بن زیدبن کهلان اند. و نیای آنان را بدان سبب اشعر نامند که هنگام زادن از مادر اشعر بود یعنی موی بر تن داشت و
اشعریهلغتنامه دهخدااشعریه . [ اَ ع َ ری ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث اشعری که یکی از فرق اسلام بودند. رجوع به اشاعره شود.
اشعریینلغتنامه دهخدااشعریین . [ اَ ع َ ری یی ] (اِخ ) ج ِ اشعری (در حال نصب و جر). رجوع به اشعری شود.
ابومالکلغتنامه دهخداابومالک . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) عمروبن حارث بن هانی اشجعی یا اشعری . رجوع به ابومالک اشجعی یا اشعری ... شود.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یحیی بن عمران اشعری . رجوع به اشعری محمد... و ابن عمران شود.
اشعریونلغتنامه دهخدااشعریون . [ اَ ع َ ری یو ] (اِخ ) ج ِ اشعری (در حال رفع). صاحب صبح الاعشی آرد: ایشان تیره (حی ) دهم از بنی کهلان و بنی کهلان از خاندان اشعربن اُدَدبن زیدبن یشجب بن عریب بن زیدبن کهلان اند. و نیای آنان را بدان سبب اشعر نامند که هنگام زادن از مادر اشعر بود یعنی موی بر تن داشت و
اشعریهلغتنامه دهخدااشعریه . [ اَ ع َ ری ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث اشعری که یکی از فرق اسلام بودند. رجوع به اشاعره شود.
اشعریینلغتنامه دهخدااشعریین . [ اَ ع َ ری یی ] (اِخ ) ج ِ اشعری (در حال نصب و جر). رجوع به اشعری شود.
حسین اشعریلغتنامه دهخداحسین اشعری . [ح ُ س َ ن ِ اَ ع َ ] (اِخ ) ملقب به عین لملک وزیر ناصرالدین قباچه که نورالدین محمد عوفی کتاب «لباب الالباب » را به نام او نوشته است . رجوع به عین الملک شود.
حفر ابی موسی الاشعریلغتنامه دهخداحفر ابی موسی الاشعری . [ ح َ ف َ رُ اَ سَل ْ اَ ع َ ] (اِخ ) موضعی بر جاده مکه به بصرة و آن چاههای آب است که ابوموسی اشعری در راه حاج حفر کرده است . (معجم البلدان ).
علی اشعریلغتنامه دهخداعلی اشعری . [ ع َ ی ِ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مهدی طبری اشعری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی طبری شود.