فرهنگ فارسی طیفی
مقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی)
ممانعت کردن، سنگانداختن، مداخله کردن، چوب لای چرخ کسی یا کاری گذاشتن، آچمز کردن، گیر دادن، پیلهکردن
مسدود کردن، مانع فراهم کردن، بستن، درمیان واقع شدن، تعدی کردن، چسبیدن
حصاربستن، دیوار کشیدن، حلقه زدن، احاطه کردن
آرزویِ کسی (چیزی) را بهدلِ کسی گذاشتن
بهانه آوردن، ا