اصطلاحلغتنامه دهخدااصطلاح . [ اِ طِ ](ع مص ) با یکدیگر صلح کردن . (لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ). با هم صلح کردن . مأخوذ از صلح است ، چون در باب افتعال صاد مقابل تای افتعال افتاد تای را بدل به طا کردند اصطلاح شد. (غی
اصطلاحidiomواژههای مصوب فرهنگستانزنجیرهای از چند واژه که یک واحد معنایی محسوب میشود و معنای آن سرجمع معنای واژههای سازندهاش نیست
اصطلاحtermواژههای مصوب فرهنگستانواژه یا عبارت یا نشانهای حرفی یا حرفی- عددی که در حوزهای تخصصی برای ارجاع به یک مفهوم مشخص به کار برده میشود
اصتلاحلغتنامه دهخدااصتلاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اصلاح . همدیگر نیکی کردن و آشتی نمودن . (منتهی الارب ). خلاف تخاصم و اختصام . اصطلاح . (قطر المحیط).
اصطلاحیلغتنامه دهخدااصطلاحی . [ اِ طِ ] (ص نسبی ) آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابسته ٔ به اصطلاح باشد گویند،چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی ، و سنة اصطلاحیة، و شهر اصطلاحی و امثال آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
اصطلاح کردنلغتنامه دهخدااصطلاح کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نهادن با یکدیگر. متداول کردن لفظی برای معنی خاصی . رجوع به اصطلاح شود.
اصطلاحاتلغتنامه دهخدااصطلاحات .[ اِ طِ ] (ع اِ) ج ِ اصطلاح . || الفاظ متداوله مابین اهل هر علم و صنعت . (ناظم الاطباء). مُواضعات : اصطلاحات سیاسی ، اصطلاحات شرعی ، اصطلاحات صنعتی ، اصطلاحات طبی ، اصطلاحات علمی ، اصطلاحات نظامی ، و غیره .
اصطلاحیلغتنامه دهخدااصطلاحی . [ اِ طِ ] (ص نسبی ) آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابسته ٔ به اصطلاح باشد گویند،چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی ، و سنة اصطلاحیة، و شهر اصطلاحی و امثال آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
اصطلاحشدگیterminologizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن واژه یا عبارتی در زبان عمومی به اصطلاح تبدیل میشود
اصطلاح کردنلغتنامه دهخدااصطلاح کردن . [ اِ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نهادن با یکدیگر. متداول کردن لفظی برای معنی خاصی . رجوع به اصطلاح شود.
اصطلاح شناسیلغتنامه دهخدااصطلاح شناسی . [ اِ طِ ش ِ ] (حامص مرکب ) آگاهی به اصطلاحات فن یا دانشی . شناختن اصطلاحات علمی یا هنری .
اصطلاحاتلغتنامه دهخدااصطلاحات .[ اِ طِ ] (ع اِ) ج ِ اصطلاح . || الفاظ متداوله مابین اهل هر علم و صنعت . (ناظم الاطباء). مُواضعات : اصطلاحات سیاسی ، اصطلاحات شرعی ، اصطلاحات صنعتی ، اصطلاحات طبی ، اصطلاحات علمی ، اصطلاحات نظامی ، و غیره .
اصطلاحیلغتنامه دهخدااصطلاحی . [ اِ طِ ] (ص نسبی ) آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابسته ٔ به اصطلاح باشد گویند،چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی ، و سنة اصطلاحیة، و شهر اصطلاحی و امثال آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
لامشاحة فی الاصطلاحلغتنامه دهخدالامشاحة فی الاصطلاح . [ م ُ شاح ْ ح َ ت َ فِل ْ اِ طِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ای لانزاع فیه . مُشاحة، با کسی به چیزی بخیلی کردن است و در صفت پیغمبر اکرم آمده : لیس بفظ و لا غلیظ و لا فحاش و لاعیاب و لامشاح ای لا مجادل و لامناقش . (از منتهی الارب ).
پارهاصطلاحidiom chunkواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از اصطلاح که در طی فرایند نحوی از بقیة آن جدا شده است