اصعادلغتنامه دهخدااصعاد. [ اِ ] (ع مص ) بالا برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اصعاد در کوه و بر کوه کسی را؛ بالا بردن وی را. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || آمدن مکه را. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). و اصل آن بمعنی صعود در اماکن بلند است سپس به برآمدن بر مکه اختصاص یافته
بازیهای آسیاییAsian Games, Asiadواژههای مصوب فرهنگستانبازیهایی که از سال1951، و هر چهار سال یک بار میان کشورهای آسیایی برگزار میشود
اسهادلغتنامه دهخدااسهاد. [اِ ] (ع مص ) یکبارگی انداختن بچه را: اسهدت بالولد. || بیدار کردن . (منتهی الارب ). بی خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی خواب گردانیدن .
اشحاذلغتنامه دهخدااشحاذ. [ اِ ] (ع مص ) تیز کردن کارد و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
اشحاطلغتنامه دهخدااشحاط. [ اِ ] (ع مص ) دور کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
اشهادلغتنامه دهخدااشهاد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) جج ِ شاهد،بمعنی گواه و اداء شهادت کننده . (از منتهی الارب ).- علی رؤس الاشهاد ؛ بر سر جمع. در حضور گواهان بسیار. علناً و آشکارا. در چشم گواهان .
انصعادلغتنامه دهخداانصعاد. [ اِ ص ِ ] (ع مص ) بالا برآمدن . اصعاد : از راه طالقان چون سیل در انحدار و زبانه ٔ آتش در انصعاد بر آب چون باد روان شدند. (جهانگشای جوینی ).
تُصْعِدُونَفرهنگ واژگان قرآنبه سمت کرانه هاي افق آنقدر دور شديد تا از نظر نهان شديد(مصدر باب افعال اصعاد که فعل مضارع تصعدون از آن گرفته شده ، به معناي رفتن به طرف کرانه افق و از نظرها دور شدن است ، به خلاف کلمه صعود که مصدر ثلاثي مجرد آن است ، و به معناي بالا رفتن به نقطهاي بلند چون کوه و امثال آن است ، وقتي گفته ميشود : فلان
اصابتلغتنامه دهخدااصابت . [ اِ ب َ ] (ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). به هدف خوردن . تیر به نشانه رسیدن . برسیدن تیر. || برآمدن . خلاف اصعاد است . (منتهی الارب ). اَصاب َ الشی َٔ؛ ضد