اصفادلغتنامه دهخدااصفاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صِفاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل . (قطر المحیط). زنجیرها و قیدها. (غیاث ). بندها که بر پای نهند. (لغت خطی ). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. (آنندراج ) : نک شیاطین کسب و خدمت می
اصفادلغتنامه دهخدااصفاد. [ اِ ] (ع مص ) بستن . محکم کردن . (از قطر المحیط). محکم کردن و قید نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بند سخت برنهادن . (آنندراج ).سخت بند برنهادن . (لغت خطی ). || اصفاد کسی را؛ بخشیدن وی را مالی یا بنده ای . (از قطر المحیط). عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی
اسفادلغتنامه دهخدااسفاد. [ اِ ] (ع مص ) برجهانیدن نر بر ماده . (منتهی الارب ). بر گشنی داشتن ستور. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بر ایغری کردن داشتن .
عسفاتلغتنامه دهخداعسفات . [ ع َ س َ ] (ع اِ) ج ِ عسفة. (ناظم الاطباء): ناقة بها عسفات ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده ٔ قریب به مرگ رسیده . (منتهی الارب ). به معنی عُساف است یعنی بیماریی که شتر بوسیله ٔ غده دچار آن میشود. (از اقرب الموارد). و رجوع به عُساف شود.
صفادلغتنامه دهخداصفاد. [ ص ِ ] (ع اِ) دوال . (منتهی الارب ). || بند یا زنجیر که به آن اسیر را ببندند. ج ، اصفاد. (منتهی الارب ). بند. (مهذب الاسماء). پای بند.
صفدلغتنامه دهخداصفد. [ص َ ف َ ] (ع مص ) بند کردن کسی یا چیزی را و محکم نمودن . (منتهی الارب ). بند کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || (اِ) بند. (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ، اصفاد. || عطا. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).