لغتنامه دهخدا
اصماغ . [ اِ ] (ع مص ) اصماغ شدق ؛ بسیار شدن آب دهان : اصمغ شدقه اصماغاً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فزونی بصاق کسی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || کف برآمدن بر شدق کسی . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || اصماغ درخت ؛ برآمدن صمغ از آن .(از منتهی الارب ) (نا