اضمارفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
اضمارلغتنامه دهخدااضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی در فارسی ، پنهان کردگی . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در دل گرفتن . نهادن به دل . در دل نهان
قضیة سهخط آدامارHadamard three-line theoremواژههای مصوب فرهنگستانفرمولدار متـ . قضیة سهخط three-line theorem
قضیة سهدایرة آدامارHadamard three-circle theoremواژههای مصوب فرهنگستانقضیهای در آنالیز مختلط حاکی از اینکه برای تابع تحلیلی f، که بر حوزهای شامل سه دایرة هممرکز تعریف شده است، تابع فرمولدار متـ . قضیة سهدایره three-circle theorem
اذمارلغتنامه دهخدااذمار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذَمِر. دلیران . || زیرکان . || بسیار یاری گران . (آنندراج ).
عضمورلغتنامه دهخداعضمور. [ ع ُ ] (ع اِ) چرخ چاه . (منتهی الارب ). دولاب . (اقرب الموارد). و آن تصحیف عصمور نیست . (از منتهی الارب ).
خزللغتنامه دهخداخزل . [ خ َ ] (ع اِ) نزد عروضیان اجتماع اضمار و طی است پس متفاعلن به اضمار مستفعلن و بطی مفتعلن گردد چنانکه در بعضی از رسائل عروضی عربی دیده شده و در جامعالصنایع و عنوان الشرف نیز چنین تعریف کرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
وقصفرهنگ فارسی معین(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن (گردن و غیره ). 2 - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زحاف یکی ساقط می شود، آن را به کوتاهی گردن تشبیه
تباًلهلغتنامه دهخداتباًله . [ ت َب ْ بَن ْ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هلاکی باد اورا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منصوب است به اضمار فعل . (منتهی الارب ). تنصبه علی المصدر باضمار فعل . (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). الزمه اﷲ خسراناً و هلاکاً. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب
تنازعلغتنامه دهخداتنازع . [ ت َ زُ ] (ع مص ) خصومت کردن دو گروه باهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تخاصم در چیزی . (از اقرب الموارد). با یکدیگر خصومت کردن . (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || اختلاف . (اقرب الموارد) : و این مسئله در میان علمای او
وقصلغتنامه دهخداوقص . [ وَ ] (ع مص ) گردن شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شکسته شدن گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). لازم و متعدی استعمال شده . (منتهی الارب ). || کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ا