لغتنامه دهخدا
اخت مقیس . [ اُ ت ُ م ِ ی َ ] (اِخ ) چون مقیس بن صبابة مرتد گردید و پیغمبر (ص ) خون او هدر فرمود و بدست نمیلةبن عبداﷲلیثی ، که از قوم مقیس بود، کشته شد اخت مقیس گفت :لعمری لقد اخزی نمیلة رهطه و فجَّعَ اضیاف الشتاء بمقیس فلِلّه عیناً من رأی ̍ مثل مقیس اذا النف