اطارلغتنامه دهخدااطار. [ اِ ] (ع اِ) اطار چیزی ؛ هر آنچه آنرا احاطه کند. گرداگرد چیزی ،گویند: بنوفلان اِطار لبنی فلان ؛ هرگاه در گرداگرد آنان نزول کنند. (از اقرب الموارد). هرچه محیط چیزی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کناره ٔ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سب
حتارلغتنامه دهخداحتار. [ ح ِ ] (ع اِ) غلاف قضیب . (منتهی الارب ). || چین جامه . || سر خریطه . || گرداگرد ناخن . || کناره ٔ گوش . حتار اُذُن ؛ گرداگرد گوش . || هرچه فراز گیرد چیزی را گرد وی . ج ، حُتر. || حلقه ٔ دُبُر یا آنچه ما بین دُبُر و قبل است یا خطی که میان خصیتین است . || آب چشم . || گر
اتآرلغتنامه دهخدااتآر. [ اِت ْ ] (ع مص ) اِتآر بصر؛ تیز نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). || در پی کسی نگران ماندن . || زدن کسی را بچوب دستی و عصا.
اثأرلغتنامه دهخدااثأر. [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) کین کش تر.- امثال :اَثأرُ من قصیر ؛ یعنون قصیربن سعد اللخمی صاحب جذیمة الابرش و هو اول و یقال احدُ من ادرک ثأرَه وحده . (مجمع الأمثال میدانی ).
اطارشةلغتنامه دهخدااطارشة. [ اَ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطروش شود.
اطارةلغتنامه دهخدااطارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) پرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). رماندن و پرانیدن . (از اقرب الموارد). بپرانیدن . (زوزنی ). پراندن . || اطاره ٔ مال ؛ تقسیم کردن آن . تطییر. (از اقرب الموارد). بخش بخش کردن مال را. || شکافتن ، بلغت یمن . (منتهی
اطارشةلغتنامه دهخدااطارشة. [ اَ رِ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اطروش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطروش شود.
اطارةلغتنامه دهخدااطارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) پرانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). رماندن و پرانیدن . (از اقرب الموارد). بپرانیدن . (زوزنی ). پراندن . || اطاره ٔ مال ؛ تقسیم کردن آن . تطییر. (از اقرب الموارد). بخش بخش کردن مال را. || شکافتن ، بلغت یمن . (منتهی