اطالهفرهنگ فارسی عمیدطول دادن؛ دراز کردن؛ به درازا کشاندن.⟨ اطالهٴ کلام: طول دادن کلام؛ به درازا کشاندن سخن.⟨ اطالهٴ لسان: [مجاز]۱. زباندرازی کردن؛ زباندرازی.۲. پرگویی.
حثالهلغتنامه دهخداحثاله . [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) سبوس . حسالة . || دانه ٔ تلخ و جز آن که با گندم آمیزد. دنقه . || پوست جو و برنج و خرمای کوفته و مانند آن . || کنجاره و هر چیز بی خیر و بلایه از هر چیزی . ردی از هر چیز. || اراذل و اشرار از مردم و منه الحدیث : قال لعبداﷲبن عمر: کیف انت اذا بقیت فی حث
هطالةلغتنامه دهخداهطالة. [ هََ طْ طا ل َ ] (ع ص ) مؤنث هطال . (اقرب الموارد). بسیار بارنده : ور نماید آب ، آبم ده ز عین همچو عینین نبی هطالتین .مولوی .
اطالةلغتنامه دهخدااطالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اطاله . دراز کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دراز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || اطاله ٔ زن ؛ بچگان درازبالا آوردن وی یا زاییدن یک فرزند بلندبالا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرزند زادن . (تاج
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلا م و وسایل دیگر بتاخیر می اندازددیکشنری فارسی به عربیمماطلة سياسية
اطالةلغتنامه دهخدااطالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اطاله . دراز کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دراز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). || اطاله ٔ زن ؛ بچگان درازبالا آوردن وی یا زاییدن یک فرزند بلندبالا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرزند زادن . (تاج