اطروانلغتنامه دهخدااطروان . [ ] (اِخ ) از طسوج الدور. (تاریخ قم ص 117). از دیه های دور آخر. (تاریخ قم ص 142).
اطروانلغتنامه دهخدااطروان . [ اُ رُ ] (ع اِ) اطروان الشباب ؛ آغاز جوانی . شروع جوانی . (از منتهی الارب ). عنفوان جوانی . اول و غلواء جوانی . (از اقرب الموارد).
اطریونلغتنامه دهخدااطریون . [ ] (اِ) عصاره ٔ قثاءالحمار است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
آتروپینفرهنگ فارسی عمیدالکلوئیدی سمّی که از گیاه بلادانه گرفته میشود و در برطرف کردن گرفتگی عضلات و گشادشدن مردمک چشم کاربرد دارد.