اطشاشلغتنامه دهخدااطشاش . [ اِ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارشاش . رجوع به ارشاش شود. باران خرد باریدن . (از اقرب الموارد).
اتشاجلغتنامه دهخدااتشاج . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) بهم پیوستگی نسبت و قرابت . حشو قوم شدن : و او بسبب قرابت نسب و اتشاج لحمت و مذلتی که بر طایع [ خلیفه ٔ عباسی ] و خلع او رفت او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 308
اطساسلغتنامه دهخدااطساس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَس ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به طَس ّ و طَست و طشت شود.
ایتصاصلغتنامه دهخداایتصاص . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتصاص . مجتمع گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).