اطفاءلغتنامه دهخدااطفاء. [ اِ ] (ع مص ) (از «طف ء») اطفاء آتش ؛ فرونشاندن آن تا سرد شود. (از متن اللغة). از میان بردن لهیب آتش و خاموش کردن آن . (از اقرب الموارد). فرونشاندن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروکشتن آتش و چراغ . (مجمل اللغة) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص <span class="hl" di
اطفاءفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] (مص م .) خاموش کردن . اطفال ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ طفل ؛ کودکان .
اطفاءلغتنامه دهخدااطفاء. [ اِ ] (ع مص ) (از «طف ء») اطفاء آتش ؛ فرونشاندن آن تا سرد شود. (از متن اللغة). از میان بردن لهیب آتش و خاموش کردن آن . (از اقرب الموارد). فرونشاندن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروکشتن آتش و چراغ . (مجمل اللغة) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص <span class="hl" di
اطفائیهلغتنامه دهخدااطفائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) اداره ٔ آتش نشانی . تشکیلات فروکشتن حریق . دستگاه خاموش کردن حریق .- کارگران اطفائیه ؛ آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در اداره ٔ آتش نشانی کار میکنند.
اطفاحلغتنامه دهخدااطفاح . [ اِ ] (ع مص ) پر و لبالب نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر کردن . (زوزنی ). پر کردن چنانکه لبریز گردد. تطفیح . (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به تطفیح شود.
اطفاحلغتنامه دهخدااطفاح . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اطفاح دیگ ؛ کف از سر آن گرفتن .(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و نیز: اطفاح کف ؛گرفتن آن . (از اقرب الموارد). کفک از سر دیگ گرفتن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کف از دیگ فاگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کف دیگ زدن .
اطفاذلغتنامه دهخدااطفاذ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَفْذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ طفذ، بمعنی گور باشد. (آنندراج ). ج ِ طفذ، بمعنی قبر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به طفذ شود.
اطفاءلغتنامه دهخدااطفاء. [ اِ ] (ع مص ) (از «طف ء») اطفاء آتش ؛ فرونشاندن آن تا سرد شود. (از متن اللغة). از میان بردن لهیب آتش و خاموش کردن آن . (از اقرب الموارد). فرونشاندن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروکشتن آتش و چراغ . (مجمل اللغة) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص <span class="hl" di
اطفائیهلغتنامه دهخدااطفائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) اداره ٔ آتش نشانی . تشکیلات فروکشتن حریق . دستگاه خاموش کردن حریق .- کارگران اطفائیه ؛ آنانکه در خاموش کردن حریق با دستگاه ها و وسایل لازم در اداره ٔ آتش نشانی کار میکنند.
اطفاحلغتنامه دهخدااطفاح . [ اِ ] (ع مص ) پر و لبالب نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر کردن . (زوزنی ). پر کردن چنانکه لبریز گردد. تطفیح . (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به تطفیح شود.
اطفاحلغتنامه دهخدااطفاح . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اطفاح دیگ ؛ کف از سر آن گرفتن .(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). و نیز: اطفاح کف ؛گرفتن آن . (از اقرب الموارد). کفک از سر دیگ گرفتن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کف از دیگ فاگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کف دیگ زدن .
اطفاذلغتنامه دهخدااطفاذ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَفْذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ طفذ، بمعنی گور باشد. (آنندراج ). ج ِ طفذ، بمعنی قبر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به طفذ شود.
انبار اطفاfire-tool cache, fire cache, fire equipment cacheواژههای مصوب فرهنگستانانباری که در آن ابزار و تجهیزات اطفای حریق نگهداری میشود