اطلاقلغتنامه دهخدااطلاق . [ اِ ] (ع مص ) اطلاق عدو؛ زهر خورانیدن دشمن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوشاندن زهر دشمن را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلاق بنخلة؛ گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن دادن خرمابن را. (ناظم الاطباء). تلقیح کردن نخل . (از
اطلاقلغتنامه دهخدااطلاق . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) منشرح شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطلاق نفس ؛ انشراح آن . (از متن اللغة). اطلاق مرد؛ انشراح آن ، گویند: ماتطلق نفسه لهذا الامر؛ ای ماتنشرح له . (از اقرب الموارد).
اطلاقلغتنامه دهخدااطلاق .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَلْق . (اقرب الموارد). ج ِ طَلْق .آهوان . (از منتهی الارب ). ج ِ طَلْق و طُلْق و طُلُق و طَلَق . (ناظم الاطباء). رجوع به کلمه های مذکور شود.ج ِ طَلَق و طَلُق . (اقرب الموارد) (از متن اللغة).
اطلاقفرهنگ فارسی عمید۱. استعمال کلمهای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز.۲. [قدیمی] گشودن.۳. [قدیمی] روان کردن.۴. [قدیمی] رها کردن؛ آزاد کردن.
ایتلاقلغتنامه دهخداایتلاق . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتلاق . درخشیدن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). درخشیدن و روشن شدن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). سپید نمودار شدن . (غیاث ) (آنندراج ).
اطلاق افتادنلغتنامه دهخدااطلاق افتادن . [ اِ اُ دَ ] (مص مرکب ) اسهال دست دادن . شکم روش روی دادن : باشد که غایط بار نگیرد و لیکن اطلاق افتد به افراط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطلاق شود.
اطلاق بطنلغتنامه دهخدااطلاق بطن . [ اِ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسهال . راندن شکم . شکم براندن . رجوع به اطلاق شود.
اطلاقیلغتنامه دهخدااطلاقی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اطلاق . رجوع به اطلاق شود. || ظاهراً نظامی اطلاقی را در این بیت بمعنی غیرسپاهی و مرادف کلمه ٔ «سویل » امروز بکار برده است : یا چو اطلاقیان بی نانم روزیی نو کند ز دیوانم .(هفت پیکر چ وحید)
اطلاق افتادنلغتنامه دهخدااطلاق افتادن . [ اِ اُ دَ ] (مص مرکب ) اسهال دست دادن . شکم روش روی دادن : باشد که غایط بار نگیرد و لیکن اطلاق افتد به افراط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطلاق شود.
اطلاق بطنلغتنامه دهخدااطلاق بطن . [ اِ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسهال . راندن شکم . شکم براندن . رجوع به اطلاق شود.
يَتْلُونَهُفرهنگ واژگان قرآنآن را مي خوانند- آن را تلاوت مي کنند(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
تَتْلُونَفرهنگ واژگان قرآنمي خوانيد- تلاوت مي کنيد(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
تُتْلَىٰفرهنگ واژگان قرآنخوانده شد- تلاوت شد(تلاوت همانطور که برخواندن الفاظ اطلاق ميشود ، بر القاء معاني آن الفاظ نيز اطلاق ميگردد)
اطلاق افتادنلغتنامه دهخدااطلاق افتادن . [ اِ اُ دَ ] (مص مرکب ) اسهال دست دادن . شکم روش روی دادن : باشد که غایط بار نگیرد و لیکن اطلاق افتد به افراط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به اطلاق شود.
اطلاق بطنلغتنامه دهخدااطلاق بطن . [ اِ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسهال . راندن شکم . شکم براندن . رجوع به اطلاق شود.
اطلاق خاصلغتنامه دهخدااطلاق خاص . [ اِ ق ِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اطلاق عام و مطلق ، و اساس الاقتباس ص 148 شود.
اطلاق شدنلغتنامه دهخدااطلاق شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استعمال شدن . مثال : حیوان بر انسان هم اطلاق شود. (از فرهنگ نظام ).اطلاق شدن کلمه بر چیزی (بصورت مجهول )؛ استعمال شدن و دلالت کردن آن بر مفهومی . (از اقرب الموارد). || اطلاق شدن بر؛ افتادن بر. (یادداشت مؤلف ).
اطلاق عاملغتنامه دهخدااطلاق عام . [ اِ ق ِ عام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواجه نصیر در ذیل عنوان «خصوص و عموم قضایای مطلقه و موجهه » آرد: هر محمول که بر موضوعی حمل توان کرد بضرورت یا امکان یا اطلاق اقل ما فی الباب آن بود که آن حمل محال نبود. و هرچه محال نبود ممکن عام بود. پس اعم جهات امکان عام ب
قادر علی الاطلاقلغتنامه دهخداقادر علی الاطلاق . [ دِ رِ ع َ لَل ْ اِ ] (ص مرکب ) صاحب قدرت بر هر کاری . (آنندراج ) (غیاث ). توانا بر هر چیز و این وصف غالباً در مورد باریتعالی عز اسمه بکار رود: خداوند قادر علی الاطلاق .
علی الاطلاقلغتنامه دهخداعلی الاطلاق . [ ع َ لَل ْ اِ ] (ع ق مرکب ) عموماً. بنحوی که شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). بی قید. بی شرط.- حکیم علی الاطلاق ؛ خدای تعالی .- سلطان علی الاطلاق ؛خدای تعالی .- قادر علی الاطلاق ؛ خدای تعالی .
باطلاقلغتنامه دهخداباطلاق . (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه که در 20 هزارگزی خاوربخش و 16 هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 81</spa