اطلبلغتنامه دهخدااطلب . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) جوینده تر و طالب تر. و بازجسته تر. (ناظم الاطباء).- امثال :اطلب من الحباری . (حیاة الحیوان دمیری ص 204).
حثلبلغتنامه دهخداحثلب . [ ح ِ ل ِ ] (ع اِ) دردی روغن و مسکه . (منتهی الارب ). خره . حُثلم . حثفر. عکر.
اثلبلغتنامه دهخدااثلب . [ اَ/اِ ل َ ] (ع اِ) سنگ و خاک ریزه . (صراح ) (مهذب الاسماء). خاک و سنگها. سنگریزه ها. (منتهی الارب ). یقال : بفیه الاثلب .
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ](اِخ ) ابن احمدبن ابی داود . او این ابیات را از قول یعقوب بن داود انشاء کرد:طلق الدنیا ثلاثاًاطلب زوجا سواهاانها زوجة سوءلاتبالی من اتاها.رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 121 شود.
جبةلغتنامه دهخداجبة.[ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) جهشیاری گوید: جبه در شعر زیر:واﷲ لو طفّلت یا ابن استهاتسعین عاماً لم تکن من أسدفارحل الی الجبة عن عصرناو اطلب ْ اباً فی غیر هذاالبلد.مراد جبه و بداة طسوجین از اعمال کوفه است . (از معجم البلدان ).
خداطلبلغتنامه دهخداخداطلب . [ خ ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ خدا. طلب کننده ٔ خدا. جستجوکننده ٔ خدا. کنایه از باایمان و متقی است . صوفیان را عقیده آن است که در هرچه نگرند روی حق بینند و از این جهت آنان در همه ٔ اشیاء خداطلب و طلبکار خدایند و «خداطلب » و «طلبکار خدا» در ادبیات صوفیان بسیار دید
غوغاطلبلغتنامه دهخداغوغاطلب . [ غ َ / غُو طَ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه غوغا و فتنه جوید. فتنه جو. مفسده جو. غوغاگر. فتان . رجوع به غوغا شود.
بالاطلبلغتنامه دهخدابالاطلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) بلندی خواه . بالاجوی . که بالا جوید. ترقی خواه . برتری جوی . بالاطلبنده : بالاطلبان که اوج جویندبالای فلک جز این نگویند.نظامی .