اعتناconsiderationواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفهای در رهبری مؤثر که دربرگیرندة بذل توجه به احساسات زیردستان است
اعتناءلغتنامه دهخدااعتناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رنج دیدن بجهت کسی و تیمارداشتن . (از منتهی الارب ). غمخواری کردن و تیمار داشتن و اهتمام و مهربانی . (از کشف و کنز و منتخب بنقل از غیاث اللغات ). اهتمام . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). تیمار داشتن . (زمخشری ) (تاج المصادر بیهقی ). رنج دیدن بجهت
اهتناءلغتنامه دهخدااهتناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیکو تیمار کردن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اعتناءفرهنگ فارسی معین( اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اهتمام ورزیدن به کاری . 2 - (مص ل .) توجه داشتن به کسی یا کاری .
اعتناسلغتنامه دهخدااعتناس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیار گردیدن موی دنب شتر ماده و دراز شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار انبوه و دراز شدن دم ناقه . (یادداشت بخط مؤلف ).
اعتناشلغتنامه دهخدااعتناش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست در گردن یکدیگر انداختن در حرب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دست در گردن یکدیگر انداختن در جنگ . (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . || بقهر و باطل گرفتن از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دو دست بر زمین نهادن . || مجامعت کردن
اعتناءلغتنامه دهخدااعتناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رنج دیدن بجهت کسی و تیمارداشتن . (از منتهی الارب ). غمخواری کردن و تیمار داشتن و اهتمام و مهربانی . (از کشف و کنز و منتخب بنقل از غیاث اللغات ). اهتمام . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). تیمار داشتن . (زمخشری ) (تاج المصادر بیهقی ). رنج دیدن بجهت
اعتنازلغتنامه دهخدااعتناز. [ اِ ت َ ] (ع مص ) به یک سو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). با یکسوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || کناره گزیدن . || دور شدن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اعتنافلغتنامه دهخدااعتناف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کراهت داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کراهت داشتن از چیزی . (آنندراج ). || بدرشتی فراگرفتن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدرشتی فراگرفتن کار را. (ناظم الاطباء). بعنف فراگرفتن بکاری . (تاج المصادر بیهقی ). بعنف گرفتن کار را. (از اقرب
اعتناسلغتنامه دهخدااعتناس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیار گردیدن موی دنب شتر ماده و دراز شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار انبوه و دراز شدن دم ناقه . (یادداشت بخط مؤلف ).
اعتناشلغتنامه دهخدااعتناش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست در گردن یکدیگر انداختن در حرب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). دست در گردن یکدیگر انداختن در جنگ . (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . || بقهر و باطل گرفتن از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دو دست بر زمین نهادن . || مجامعت کردن
اعتنا کردنلغتنامه دهخدااعتنا کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اهتمام کردن . (از ناظم الاطباء). اِعتِداد. (از منتهی الارب ). توجه کردن بچیزی . اهمیت دادن بدان . و رجوع به اعتداد شود.- بی اعتنایی کردن ؛ بدون فکر و اندیشه کاری کردن و بی اهتمامی نمودن . (از ناظم الاطباء)
اعتناءلغتنامه دهخدااعتناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رنج دیدن بجهت کسی و تیمارداشتن . (از منتهی الارب ). غمخواری کردن و تیمار داشتن و اهتمام و مهربانی . (از کشف و کنز و منتخب بنقل از غیاث اللغات ). اهتمام . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). تیمار داشتن . (زمخشری ) (تاج المصادر بیهقی ). رنج دیدن بجهت
اعتنازلغتنامه دهخدااعتناز. [ اِ ت َ ] (ع مص ) به یک سو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). با یکسوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || کناره گزیدن . || دور شدن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بی اعتنادیکشنری فارسی به انگلیسیairy, apathetic, deaf, detached, offhand, heedless, indifferent, insensible, insouciant, nonchalant, oblivious, remote, uninterested, unmindful
بیاعتنافرهنگ مترادف و متضاد۱. بیتفاوت، خونسرد ۲. بیتوجه، بیفکر، بیقید، بیمبالات، لاابالی، لاقید ≠ متوجه