اعجاملغتنامه دهخدااعجام . [ اِ ] (ع مص ) سخن گفتن بزبان عجم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اعجام کلام ؛ یعنی به عجمه سخن گفتن مثل آن که گویند: «یرید ان یعربه فیعجمه »؛ یعنی بعجمی آورد آنرا و مراد آن است که در آن غلط و نادرست وجود دارد. (از اقرب الموارد). سخن گف
اعجامفرهنگ فارسی عمید۱. نقطه گذاشتن بر حروف.۲. رفع کردن ابهام نوشتهای بهوسیلۀ نقطهگذاری، اعراب گذاشتن، یا تفسیر.
احجاملغتنامه دهخدااحجام . [ اِ ] (ع مص ) بازایستادن از بیم و خوف . واایستادن . (تاج المصادر). پسپا شدن از بیم . (منتهی الارب ). واپس شدن از کاری . (تاج المصادر). || بددلی کردن . (تاج المصادر). بددل شدن : سلطان از کثرت تعب از اقدام بازمانده و نزدیک شده که در شکال احجام ا
اهجاملغتنامه دهخدااهجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَجم . کاسه ٔ بزرگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هجم شود.
اهجاملغتنامه دهخدااهجام . [ اِ ](ع مص ) برآمدن بر کسی یا بر چیزی بناگاه . || بازگردانیدن شتر را به سوی مراح . || دور کردن و سست نمودن بیماری را. || درآوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اعجام القرآنلغتنامه دهخدااعجام القرآن . [ اِ مُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) نقطه گذاری قرآن . حروف قرآن را نقطه نهادن . رفع ابهام کردن از قرآن به نقطه گذاردن بر حروف آن . توضیح آنکه ، اعجام مصدر باب افعال است و یکی از معانی باب مذکور سلب ، یعنی از میان بردن ریشه ٔ فعل است و چون عجمه (ریشه ٔ ثلاثی آن ) بم
نقطه گذاریفرهنگ فارسی معین( ~. گُ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - نقطه گذاشتن ، اعجام . 2 - جدا کردن جمله ها و عبارت ها به وسیلة نقطه ، ویرگول و غیره .
نقطهگذاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اری، نقطه سرسطر، ویرگول، کاما، علامت تعجب، علامت سوأل پرانتز، ابرو، آکلاد، پریم اعجام، اِعراب، علامتگذاری مَد، سرکش، فتحه، کسره، ضمه
اهماللغتنامه دهخدااهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن
معجملغتنامه دهخدامعجم . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) منقوط. بانقطه . نقطه نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حروف نقطه دار. وصاحب دقایق الانشاء نوشته که معجم حروف منقوطه را از آن جهت نامند که اعجام در لغت به معنی ازاله ٔ اشتباه است چون به نقطه رفع اشتباه می شود لهذا حروف منقوطه را معجمه گویند. بعضی ج
اشکاللغتنامه دهخدااشکال . [ اِ ] (ع مص ) دشواری . (غیاث ) (آنندراج ). مشکل شدن . (مؤیدالفضلا). دشواری و سختی و عدم سهولت . (ناظم الاطباء). دشواری و سختی : در کار من اشکالی پیدا شد. (از فرهنگ نظام ). گورخری بگرفتند بکمند بداشتند به اشکالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513<
اعجام القرآنلغتنامه دهخدااعجام القرآن . [ اِ مُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) نقطه گذاری قرآن . حروف قرآن را نقطه نهادن . رفع ابهام کردن از قرآن به نقطه گذاردن بر حروف آن . توضیح آنکه ، اعجام مصدر باب افعال است و یکی از معانی باب مذکور سلب ، یعنی از میان بردن ریشه ٔ فعل است و چون عجمه (ریشه ٔ ثلاثی آن ) بم