اعطادیکشنری فارسی به انگلیسیbestowal, conferment, concession, contribution, disposition, endowment, Grant
مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
احتاءلغتنامه دهخدااحتاء. [ اِ ] (ع مص ) استوارگردانیدن : احتاء جدار؛ استوار و محکم کردن دیوار را. || احتاء عقده ؛ بستن گره را. || احتاء کساء؛ ریشه تافتن گلیم را. تافتن ریشه . || احتاء ثوب ؛ دوختن جامه را. (منتهی الارب ).
اعتاءلغتنامه دهخدااعتاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُتُوّ. سرکشان . (آنندراج ) (از لطائف از غیاث اللغات ). ج ِ عَتی ّ (اعلال شده ٔ عتوی بر وزن فعول ) بمعنی فرومایه ٔ تباه کارسرکش . (از منتهی الارب ). ج ِ عَتی ّ. (ناظم الاطباء).
اعطاءلغتنامه دهخدااعطاء. [ اِ ] (ع مص ) همدیگر گرفتن . (منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن . (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن . (آنندراج ). || دادن و عطانمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطا نمودن . (آنندراج ). دادن . بخشیدن . (منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکسی . (از اقرب الموارد). وفد
اعطافلغتنامه دهخدااعطاف . [ اَ ] (ع اِ) مهربانیها. ج ِ عطف . (از کنز از غیاث اللغات ). ج ِ عِطْف . مهربانیها. (آنندراج ) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || ج ِ عِطْف ، بمعنی کرانه و جانب و بغل . (ناظم الاطباء) : همه ٔ آن کفار را در اعطاف آن سهول و خبال و اکناف که
اعطاللغتنامه دهخدااعطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَطَل ، بمعنی گردن ، هر چیز خالی ، کالبد و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ عَطَل ، بمعنی شخص و گردن و بی زیوری و خوشه ٔ خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَل شود. || ج ِ عُطُل ، بمعنی زن بی پیرایه و بی زیور و اسب و شتر بی گردن بند و
اعطاءلغتنامه دهخدااعطاء. [ اِ ] (ع مص ) همدیگر گرفتن . (منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن . (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن . (آنندراج ). || دادن و عطانمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطا نمودن . (آنندراج ). دادن . بخشیدن . (منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکسی . (از اقرب الموارد). وفد
اعطائیهلغتنامه دهخدااعطائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) مؤنث اعطائی . || آنچه بخشیده باشند. دهش . بخشش . این کلمه مستحدث و درادارات معمول و غیرفصیح است . (فرهنگ فارسی معین ).
اعطابلغتنامه دهخدااعطاب .[ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن : اعطبه اعطاباً؛ هلاک کرد آنرا. (منتهی الارب ). هلاک کردن کسی را. (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن بدن بخندیدن را. (مصادر زوزنی ). هلاک ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || سخت خشم گرفتن . (آنندراج ): اعطبه
اعطافلغتنامه دهخدااعطاف . [ اَ ] (ع اِ) مهربانیها. ج ِ عطف . (از کنز از غیاث اللغات ). ج ِ عِطْف . مهربانیها. (آنندراج ) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || ج ِ عِطْف ، بمعنی کرانه و جانب و بغل . (ناظم الاطباء) : همه ٔ آن کفار را در اعطاف آن سهول و خبال و اکناف که
اعطاللغتنامه دهخدااعطال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَطَل ، بمعنی گردن ، هر چیز خالی ، کالبد و خوشه ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ عَطَل ، بمعنی شخص و گردن و بی زیوری و خوشه ٔ خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَل شود. || ج ِ عُطُل ، بمعنی زن بی پیرایه و بی زیور و اسب و شتر بی گردن بند و
اعطاءلغتنامه دهخدااعطاء. [ اِ ] (ع مص ) همدیگر گرفتن . (منتهی الارب ). از همدیگر گرفتن . (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن . (آنندراج ). || دادن و عطانمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عطا نمودن . (آنندراج ). دادن . بخشیدن . (منتخب از غیاث اللغات ). دادن عطا بکسی . (از اقرب الموارد). وفد
اعطائیهلغتنامه دهخدااعطائیه . [ اِ ئی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) مؤنث اعطائی . || آنچه بخشیده باشند. دهش . بخشش . این کلمه مستحدث و درادارات معمول و غیرفصیح است . (فرهنگ فارسی معین ).
اعطابلغتنامه دهخدااعطاب .[ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن : اعطبه اعطاباً؛ هلاک کرد آنرا. (منتهی الارب ). هلاک کردن کسی را. (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). هلاک کردن بدن بخندیدن را. (مصادر زوزنی ). هلاک ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || سخت خشم گرفتن . (آنندراج ): اعطبه