اغرافرهنگ فارسی عمید۱. برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. وادار کردن.۳. دشمنی انداختن میان دو کس.۴. آزمند گردانیدن.
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اَ غ ِرْ را ] (ع اِ) ج ِ غَریرَة، مؤنث غریر، یعنی فریفته و بباطل امیدوار نموده شده و تحذیرکننده و ترساننده و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به غریره شود.
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اِ ] (ع مص ) آزمند گردانیدن . یقال : اُغری به (مجهولاً)؛ یعنی آزمند آن گردید و اغراء به ؛ آزمند آن گردانید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزمند گردانیدن . (آنندراج ). آزمند گردانیدن بچیزی و تحریض کردن بر آن : اغراه به اغراءً؛ ولعه و حضه علیه . و اُغری به (مجهولا)؛ ا
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [اَ ] (ع اِ) ج ِ غِراء و غَراء، بمعنی سریشم یا هرچه بدان بیالایند چیزی را یا سریشم ماهی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به غراء و غرا شود.
اغریالغتنامه دهخدااغریا. [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت یونانی کوه را گویند و بعربی جبل خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ). مأخوذ از یونانی . کوه . جبل . (ناظم الاطباء).
اغراقلغتنامه دهخدااغراق . [ اِ ] (ع مص ) غرقه کردن . یقال : اغرقه فی الماء فغرق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غرق کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غرق گردانیدن . تغریق . (از اقرب الموارد). غرقه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || پر گردانی
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اَ غ ِرْ را ] (ع اِ) ج ِ غَریرَة، مؤنث غریر، یعنی فریفته و بباطل امیدوار نموده شده و تحذیرکننده و ترساننده و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به غریره شود.
اغراقلغتنامه دهخدااغراق . [ ] (اِخ ) سیف الدین از امرای ترک سلطان جلال الدین منکبرنی . رجوع به جهانگشای جوینی ج 1 ص 106 و 109 شود.
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اِ ] (ع مص ) آزمند گردانیدن . یقال : اُغری به (مجهولاً)؛ یعنی آزمند آن گردید و اغراء به ؛ آزمند آن گردانید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزمند گردانیدن . (آنندراج ). آزمند گردانیدن بچیزی و تحریض کردن بر آن : اغراه به اغراءً؛ ولعه و حضه علیه . و اُغری به (مجهولا)؛ ا
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [اَ ] (ع اِ) ج ِ غِراء و غَراء، بمعنی سریشم یا هرچه بدان بیالایند چیزی را یا سریشم ماهی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به غراء و غرا شود.
تحذیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. احتراز، انذار ≠ اغرا، تحریک، تشویق، تحریض ۲. بازداری، حذر، منع ۳. بیم دادن، پرهیزاندن، باز داشتن، برحذرداشتن، ترساندن، ترسانیدن
اغالشلغتنامه دهخدااغالش . [ اَ ل ِ ] (اِ) بمعنی آغالش است که شورش انگیختن و بدآموزی و تحریض کردن نادانان بجهت خصومت انداختن میان مردم باشد و آن را بعربی اغرا گویند. (برهان ) (آنندراج ). آغالش و اغوا و برانگیختن و ترغیب و تحریض بر گناه . (ناظم الاطباء). رجوع به آغالش شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن صاعد مکنی به ابونصر حنفی قاضی و رئیس نیشابور و او را شیخ الاسلام میگفتند. وی فقیهی سخت متعصب بود و خطبا را اغرا میکرد که اکثر طوایف را لعن کنند. وفات وی به سال 482 هَ . ق . بود.
تقریشلغتنامه دهخداتقریش . [ ت َ ] (ع مص ) برآغالانیدن و برانگیختن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحریش و اغرا میان قوم . (از اقرب الموارد). || آزمند گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نمامی کردن . (از اقرب الموارد). || ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال
حمللغتنامه دهخداحمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموا
اغراقلغتنامه دهخدااغراق . [ اِ ] (ع مص ) غرقه کردن . یقال : اغرقه فی الماء فغرق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غرق کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غرق گردانیدن . تغریق . (از اقرب الموارد). غرقه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || پر گردانی
اغراءلغتنامه دهخدااغراء. [ اَ غ ِرْ را ] (ع اِ) ج ِ غَریرَة، مؤنث غریر، یعنی فریفته و بباطل امیدوار نموده شده و تحذیرکننده و ترساننده و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به غریره شود.
اغراق ملکلغتنامه دهخدااغراق ملک . [ ] (اِخ ) از امرای سلطان جلال الدین منکبرنی است . رجوع به سیف الدین اغراق و تاریخ جهانگشای جوینی ص 138، 139، 192، 196 و <span c