اغینالغتنامه دهخدااغینا. [ ] (اِخ ) نام بلده ای از بلاد یونان . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 22 شود.
اغناءلغتنامه دهخدااغناء. [ اِ ] (ع مص ) بی نیاز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن . توانگر گردانیدن . (المصادر زوزنی ). نائب بسنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفایت کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).نائب کافی شدن و کفایت ک
اغنیالغتنامه دهخدااغنیا. [ اَ ] (از ع ، ص ، اِ) مأخوذ از تازی . توانگران . مالداران . (ناظم الاطباء) : ملوک و اغنیا را در چشم همت او هیبت و شوکت نمانده . (گلستان ).- حکومت اغنیا ؛ حکومت سرمایه داران .
اغنیاءلغتنامه دهخدااغنیاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَنی ّ. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
اغناءلغتنامه دهخدااغناء. [ اِ ] (ع مص ) بی نیاز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن . توانگر گردانیدن . (المصادر زوزنی ). نائب بسنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفایت کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).نائب کافی شدن و کفایت ک
اغناظلغتنامه دهخدااغناظ. [ اِ ] (ع مص ) در سخت مشقت و اندوه افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همواره همراه بودن اندوه کسی را. لغتی است در غنظة. (از اقرب الموارد).در سختی و مشقت و اندوه افکندن . (یادداشت مؤلف ).
اغناقلغتنامه دهخدااغناق . [ ] (اِخ ) شهرکی است از نواحی ترکستان به ماوراءالنهر که از توابع بناکت محسوب است و گاه آن را «یغناق » گویند. (از معجم البلدان ). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 83 شود.
اغناملغتنامه دهخدااغنام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَنَم ، بز و گوسپندان . (غیاث اللغات ). گوسپندان و بز.(آنندراج ). گله ها. (منتهی الارب ). ج ِ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غُنوم . اَغانِم . (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جمال
اغناءلغتنامه دهخدااغناء. [ اِ ] (ع مص ) بی نیاز کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن . توانگر گردانیدن . (المصادر زوزنی ). نائب بسنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفایت کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).نائب کافی شدن و کفایت ک
اغناظلغتنامه دهخدااغناظ. [ اِ ] (ع مص ) در سخت مشقت و اندوه افکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همواره همراه بودن اندوه کسی را. لغتی است در غنظة. (از اقرب الموارد).در سختی و مشقت و اندوه افکندن . (یادداشت مؤلف ).
اغناقلغتنامه دهخدااغناق . [ ] (اِخ ) شهرکی است از نواحی ترکستان به ماوراءالنهر که از توابع بناکت محسوب است و گاه آن را «یغناق » گویند. (از معجم البلدان ). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص 83 شود.
اغناملغتنامه دهخدااغنام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَنَم ، بز و گوسپندان . (غیاث اللغات ). گوسپندان و بز.(آنندراج ). گله ها. (منتهی الارب ). ج ِ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غُنوم . اَغانِم . (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جمال