افاقهفرهنگ فارسی عمید۱. بهبود یافتن؛ رو به تندرستی نهادن بیمار.۲. (اسم) [عامیانه] اثر؛ نتیجۀ خوب؛ فایده.
افاقهفرهنگ فارسی معین(اِ قِ) [ ع . افاقة ] 1 - (مص ل .) بهبود یافتن . 2 - به هوش آمدن . 3 - (اِمص .) بهبود. 4 - گشایش .
افاقةلغتنامه دهخداافاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) در زه نهادن سوفار تیر را تا سر کند. (از منتهی الارب ). در زه نهادن سوفار تیر را. (از ناظم الاطباء). فوق تیر بر زه نهادن تا تیراندازی کند. (از اقرب الموارد). فوق تیر بر زه کمان نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). و یقال : اوفقه ایفاقا بتقدیم الواو علی الفاء
افاقةلغتنامه دهخداافاقة. [ اِ ق َ] (اِخ ) یوم ...، یکی از ایام عرب است . و این وقعه در موضعی بنام افاقه روی داد. و بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بر بنی یربوع غارت برد و لشکر آنها را شکست داده و افراد را به اسارت گرفت . (از معجم البلدان ). و عوام برادر حارث بن همام درباره ٔ این وقعه گفته است :<b
افاقةلغتنامه دهخداافاقة. [ اُ ق َ ] (اِخ ) نام موضعی در کوفه و آبی مر بنی یربوع را. (از ناظم الاطباء). موضعی است از اراضی حزن نزدیک به کوفه . و مفضل گوید: آبی است بنی یربوع را. و نعمان بن منذر بهار را از آنجا آغاز می کرد و یکی از ایام عرب در آنجا روی داد که در آن بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی ب
افوقةلغتنامه دهخداافوقة. [ اَف ْ وِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فُیاق ، بمعنی مرد بلندقامت . (منتهی الارب ). ج ِ فُواق و فَواق . (ناظم الاطباء).
افاقه بخشیدنلغتنامه دهخداافاقه بخشیدن . [ اِ ق َ / ق ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بهوش آوردن . بهبود دادن . خلاص و آرامش دادن . و رجوع به افاقة شود.
افاقه حاصل کردنلغتنامه دهخداافاقه حاصل کردن . [ اِ ق َ / ق ِ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهوش آمدن . بخود آمدن . صحت یافتن . بهبود یافتن .
تهطلسلغتنامه دهخداتهطلس . [ ت َ هََ ل ُ ] (ع مص ) حیله و فریب کردن دزد در طلب . || افاقه یافتن و به ْ شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تاثیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر شدن
افاقةلغتنامه دهخداافاقة. [ اِ ق َ] (اِخ ) یوم ...، یکی از ایام عرب است . و این وقعه در موضعی بنام افاقه روی داد. و بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بر بنی یربوع غارت برد و لشکر آنها را شکست داده و افراد را به اسارت گرفت . (از معجم البلدان ). و عوام برادر حارث بن همام درباره ٔ این وقعه گفته است :<b
هشیار کردنلغتنامه دهخداهشیار کردن . [هَُ ش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خود آوردن . افاقه . به هوش آوردن . از مستی و غفلت بیرون آوردن : میی خور کز سر دنیا توانی خاستن یکدل نه آن ساعت که هشیارت کند مخمور بنشینی .سعدی .
افاقه بخشیدنلغتنامه دهخداافاقه بخشیدن . [ اِ ق َ / ق ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بهوش آوردن . بهبود دادن . خلاص و آرامش دادن . و رجوع به افاقة شود.
افاقه حاصل کردنلغتنامه دهخداافاقه حاصل کردن . [ اِ ق َ / ق ِ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهوش آمدن . بخود آمدن . صحت یافتن . بهبود یافتن .