افرادلغتنامه دهخداافراد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فرد، بمعنی تنها و طاق و ضد زوج . (آنندراج ). ج ِ فرد، تنها و نصف زوج که طاق باشد. (از منتهی الارب ).- افرادالنجوم ؛ ستارگان روشن که در کرانه ٔ آسمان برآید. فرودالنجوم کذلک . (منتهی الارب ). ستارگان روشن در کرانه های آسمان
افرادلغتنامه دهخداافراد. [ اِ ] (ع مص ) تنها کردن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مؤید). تنها کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زی
حفریاتلغتنامه دهخداحفریات . [ ح َ ری یا ] (اِ) در تداول فارسی بمعنی حَفَر، احفار و احافیر مستعمل است . || آنچه بیرون آید از چیزهای کهن با این عمل . (یادداشت مرحوم دهخدا): حفریات شوش .
افراثلغتنامه دهخداافراث . [ اِ ] (ع مص ) جگر و شکنبه شکافتن و انداختن آنچه در آن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن و در بلا انداختن یا پیش آوردن کسی را تا هدف ملامت مردم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افراضلغتنامه دهخداافراض . [ اِ ] (ع مص ) عطا دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || فریضه گردانیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بحد نصاب رسیدن ستور در عدد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحد نصاب رسیدن مال و مواشی در عدد. (آنندراج ). بدان
افراطلغتنامه دهخداافراط. [ ] (اِمص ) آمیختن باشد ظاهراً لغتی است محلی و تنها در حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی مضبوط است . (لغت فرس اسدی ص 227).
افراطلغتنامه دهخداافراط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَرط، کوه خرد یا سر پشته و نشان و علامت راه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَفرُط. (منتهی الارب ). || ج ِ فُرُط، اسب تیزگذارنده از اسبان و اسب شتاب رو و پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَفرُط. (منتهی الارب ).- افرا
افرادهلغتنامه دهخداافراده . [ اَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل . محلی دشت و معتدل است و 160 تن سکنه دارد. آب آنجا از انگنارود و محصول آن برنج ، مختصری غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <sp
حج افرادلغتنامه دهخداحج افراد. [ ح َج ْ ج ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سه نوع حج که حج تمتع و حج قران و حج افراد است . رجوع به کتب فقیهه ٔ شیعه و رجوع به حج در همین لغت نامه شود.
تصور طبقاتیclass imageryواژههای مصوب فرهنگستانتصوری که افراد یک طبقۀ اجتماعی از خود یا از افراد دیگر طبقات اجتماعی دارند
گروه همپیماییcar pool 2واژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد که برای رفتوبرگشت به محلی مشترک هر بار از خودروِ یکی از افراد گروه استفاده کنند
هنر خامart brut, raw artواژههای مصوب فرهنگستانهنر افراد آموزشندیده، مانند کودکان و افراد روانپریش و غیرحرفهایها
افرادهلغتنامه دهخداافراده . [ اَ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل . محلی دشت و معتدل است و 160 تن سکنه دارد. آب آنجا از انگنارود و محصول آن برنج ، مختصری غلات و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <sp
حج افرادلغتنامه دهخداحج افراد. [ ح َج ْ ج ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از سه نوع حج که حج تمتع و حج قران و حج افراد است . رجوع به کتب فقیهه ٔ شیعه و رجوع به حج در همین لغت نامه شود.
