افراشتهلغتنامه دهخداافراشته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ص ) برداشته . بلندساخته . بالابرده شده . (آنندراج ) (برهان ). بلندکرده . مقابل فروهشته . (یادداشت مؤلف ) : درفشان بسیارافراشته سر نیزه ها ز ابر بگذاشته . دقیقی
افراشتهفرهنگ نامها(تلفظ: afrāšte) (صفت مفعولی از افراشتن) بلند ساخته ، برداشته ، بالابرده شده، افراخته .
نیم افراشتهلغتنامه دهخدانیم افراشته . [ اَ ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) بیرق که تمام افراشته نیست . بیرقی که به علامت سوک و عزاداری آن را تمام نیفراشته اند.
افراشته قدلغتنامه دهخداافراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
افراشتهسنگstanding stoneواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی عام برای سنگهای ایستادۀ یادمانی پیشازتاریخ
واکۀ افراشتهhigh vowelواژههای مصوب فرهنگستانواکهای که زبان در تولید آن از حالت خنثی بالاتر است متـ . مصوت افراشته
افراشتهسنگstanding stoneواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی عام برای سنگهای ایستادۀ یادمانی پیشازتاریخ
نیم افراشتهلغتنامه دهخدانیم افراشته . [ اَ ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) بیرق که تمام افراشته نیست . بیرقی که به علامت سوک و عزاداری آن را تمام نیفراشته اند.
افراشته قدلغتنامه دهخداافراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
واکۀ افراشتهhigh vowelواژههای مصوب فرهنگستانواکهای که زبان در تولید آن از حالت خنثی بالاتر است متـ . مصوت افراشته
افراشته قدلغتنامه دهخداافراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
افراشتهسنگstanding stoneواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی عام برای سنگهای ایستادۀ یادمانی پیشازتاریخ
نیم افراشتهلغتنامه دهخدانیم افراشته . [ اَ ت َ/ ت ِ ] (ص مرکب ) بیرق که تمام افراشته نیست . بیرقی که به علامت سوک و عزاداری آن را تمام نیفراشته اند.
نافراشتهلغتنامه دهخدانافراشته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیفراشته . نیفراخته . ناافراشته . ناافراخته .
برافراشتهلغتنامه دهخدابرافراشته . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) افراخته . افراشته . بلندکرده شده . بالابرده : هدف ؛ هرچیزی بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن . (منتهی الارب ). || مشید. ساخته . ساخته شده . رجوع به افراشته شود.