افزایشلغتنامه دهخداافزایش . [ اَ ی ِ ] (اِمص ) زیادتی شدن . (هفت قلزم ). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. (از مجمع الفرس ). افزودن . (منتهی الارب ). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مصدر دوم افزودن . اسم از افزودن . حاصل مصدر افزودن و فزودن . عمل افزودن . مصدر دی
افزایشدیکشنری فارسی به انگلیسیaddition, access, accession, augmentation, build-up, buildup, enhancement, escalation, increase, increment, raise, reaction, rise, step-up, swell, swelling, up
افزازلغتنامه دهخداافزاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فَزّ، مرد سبک و چست و گاوساله ٔ دشتی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
افزازلغتنامه دهخداافزاز. [ اِ ] (ع مص ) ترسانیدن و جنبانیدن و رمانیدن دل از کسی . (آنندراج ). ترسانیدن و رمانیدن دل از کسی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
افزایش نمودنلغتنامه دهخداافزایش نمودن . [ اَ ی ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
افزایش دادنلغتنامه دهخداافزایش دادن . [ اَ ی ِ دَ] (مص مرکب ) فزونی دادن . فزون ساختن . افزون کردن .
افزایش کردنلغتنامه دهخداافزایش کردن . [ اَ ی ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
افزایشگرenhancer, strong positive element, SPE, upstream activator sequence, UASواژههای مصوب فرهنگستانیک توالی دِنا که موجب افزایش میزان رونویسی ژنها در بافتهای خاص میشود متـ . عنصر افزایشگر enhancer element توالی افزایشگر enhancer sequence افزایشگر رونویسی transcriptional enhancer
افزایشسرمایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رمایه، انباشت، نفع، منفعت، استفاده، پسانداز، صرفهجویی انباشت، تکاثر، ثروتاندوزی، سرمایهگذاری، سپردهگذاری، گردآوری (انباشت) استثمار، بهرهبرداری سود، سود سهام نزولخوری، رباخوری درآمد اجاره، رانت، صرف، صرفه، سود، بُرد، ربح، ربا، فرع، نزول، بهره فایده بُرد سرمایهای، درآمد متف
افزایش نمودنلغتنامه دهخداافزایش نمودن . [ اَ ی ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
افزایش دادنلغتنامه دهخداافزایش دادن . [ اَ ی ِ دَ] (مص مرکب ) فزونی دادن . فزون ساختن . افزون کردن .
accretionدیکشنری انگلیسی به فارسیافزایش، رشد پیوسته، اتحاد، یک پارچگی، بهم پیوستگی، افزایش بهای اموال، افزایش میزان اری
accretionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعهدات، رشد پیوسته، اتحاد، افزایش، یک پارچگی، بهم پیوستگی، افزایش بهای اموال، افزایش میزان اری
افزایش نمودنلغتنامه دهخداافزایش نمودن . [ اَ ی ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
افزایش دادنلغتنامه دهخداافزایش دادن . [ اَ ی ِ دَ] (مص مرکب ) فزونی دادن . فزون ساختن . افزون کردن .
افزایش کردنلغتنامه دهخداافزایش کردن . [ اَ ی ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) افزون کردن . افزودن . (از ناظم الاطباء).
افزایش جولغتنامه دهخداافزایش جو. [ اَ ی ِ ] (نف مرکب ) آنکه فزونی طلبد. افزایش طلب . رجوع به این کلمه شود.
برافزایشaccretion 1واژههای مصوب فرهنگستانافزایش یا گسترش تدریجی زمین براثر نیروهای طبیعی در دورۀ زمانی طولانی