افسارگسیخته

'afsārgosixte

معنی

۱. شخص خودسر.
۲. آن‌که از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند.

مترادف

رها، لجامگسیخته، ول ≠ مهار

جست‌وجوی دقیق

افسارگسیخته

لغت‌نامه دهخدا

افسارگسیخته . [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب )مهارگسسته . بی تربیت . بی نظم . لاابالی . سرخود. خودکامه . و رجوع به افسار و فسار و ترکیبات آن شود. || نوعی از رفتار اسب و غیره . (یادداشت مؤلف ).

افسارگسیخته

فرهنگ فارسی عمید

۱. شخص خودسر.۲. آن‌که از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند.

افسارگسیخته

فرهنگ مترادف و متضاد

رها، لجامگسیخته، ول ≠ مهار

افسارگسیخته

فرهنگ فارسی معین

( ~. گُ تِ) (ص .) گستاخ ، بی - پروا، وحشی .

جست‌وجوی هم‌آوا

افسارگسیختگی

لغت‌نامه دهخدا

افسارگسیختگی . [ اَ گ ُت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بی نظمی . بی تربیتی . افسارگسستگی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به افسار و فسار شود.

جست‌وجوی متن

لجامگسیخته

فرهنگ مترادف و متضاد

افسارگسیخته، سرکش، گسستهعنان، گسستهمهار ≠ مهار

بوسه رونکی

گویش مازنی

۱مصر شدن – اصرار کردن ۲ول رها افسارگسیخته ۳هرزه

آزادشده

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: ارادۀ اجتماعی عام آزادشده، نجات‌یافته، آزاد(حُرّ)، مرخص، افسارگسیخته

پابندبریده

لغت‌نامه دهخدا

پابندبریده . [ ب َ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عنان گسسته . افسارگسیخته . || مجازاً، لاابالی .

افسارسرخود

لغت‌نامه دهخدا

افسارسرخود. [ اَ س َ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) افسارگسیخته . بلامانع. آنکه اختیارش بدست خودش باشد. || نوعی از راندن اسب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به افسار و فسار شود.

درپیوند

بیشتر بدانید

افسارگسیخته

'afsārgosixte

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

افسارگسیخته

لغت‌نامه دهخدا

افسارگسیخته

فرهنگ فارسی عمید

افسارگسیخته

فرهنگ مترادف و متضاد

افسارگسیخته

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

افسارگسیختگی

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

لجامگسیخته

فرهنگ مترادف و متضاد

بوسه رونکی

گویش مازنی

آزادشده

فرهنگ فارسی طیفی

پابندبریده

لغت‌نامه دهخدا

افسارسرخود

لغت‌نامه دهخدا