افستلغتنامه دهخداافست . [ اُ س ِ ] (انگلیسی ، اِ) آفست . طریقه ٔ چاپ کردن با ماشین رتاتیو ، بوسیله ٔ یک غلطک کائوچویی که از روی بخشهای رویین مرکبی عبور میکند و بدین ترتیب مرکب بکاغذ نقل می شود. (از فرهنگ فارسی معین ). || نوعی چاپ . چاپ عکس .
افستفرهنگ فارسی عمیدنوعی چاپ بهوسیلۀ ماشین مخصوص که در آن ابتدا با فیلم از صفحۀ کتاب یا نقشه عکس میگیرند، بعد آن را روی یک صفحۀ فلزی منعکس میسازند و آن صفحه را با مواد شیمیایی بهصورتی درمیآورند که فقط نوشتهها و تصاویر، مرکب چاپ را به خود بگیرد.
افستفرهنگ فارسی معین(اُ س ِ) [ انگ . ] (اِ.) = آفست : نوعی از چاپ که نوشته و عکس را بر سطح لاستیکی یک استوانه (سیلندر) گردان برمی گرداند و سپس آن را با فشار استوانة دیگر روی کاغذ چاپ می کنند. ماشین معمولی چاپ افست دارای سه استوانه است . در چاپ افست نخست آن چه را که باید چاپ شود بر روی صفحه ای فلزی به نام زینگ منتقل می
هفصدلغتنامه دهخداهفصد. [ هََ ص َ ] (عدد مرکب ،ص مرکب ، اِ مرکب ) هفتصد. هفت برابر صد : ز بعد او زکریّا بماند هفصد سال بریده گشت به دو نیمه در میان شجر. ناصرخسرو.چو عمر خویش به سر برد هفصدوسی سال سپرد عمر به سربرده را به دست پسر
افسدلغتنامه دهخداافسد. [ اَ س َ ] (ع ن تف ) فاسدتر. تباه تر. ضایعتر. (ناظم الاطباء).- امثال : افسد من الاحمران . افسد من ارضة بل حبلی . افسد من الارضة و الجود . <span class="
افسددیکشنری عربی به فارسیسنبل کردن , خراب کردن , از شکل انداختن , وصله وپينه بدنما , کارسرهم بندي , ورم , اسيب رساندن , زيان رساندن , معيوب کردن , ناقص کردن , بي اندام کردن , صدمه زدن , اسيب
افستالغتنامه دهخداافستا. [ اَ ف ِ ] (اِخ ) نام کتاب دینی زردشت است که بنامهای زیر نیز در ادبیات فارسی آمده است : اویستا. بستاق . ابستاق . ابستاغ . ابستا. بستاه . آبستا. اپستا. ستا و از همه معروفتر اوستا. (از مزدیسنا صص 116 - 117</spa
offsetدیکشنری انگلیسی به فارسیانحراف، افست، چاپ افست، چین، فرزند، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی، خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن
افستالغتنامه دهخداافستا. [ اَ ف ِ ] (اِخ ) نام کتاب دینی زردشت است که بنامهای زیر نیز در ادبیات فارسی آمده است : اویستا. بستاق . ابستاق . ابستاغ . ابستا. بستاه . آبستا. اپستا. ستا و از همه معروفتر اوستا. (از مزدیسنا صص 116 - 117</spa
منافستلغتنامه دهخدامنافست . [ م ُ ف َ / ف ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) منافسة. منافسه : به مباهات و منافست مشغول شود. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 750). او را غبطتی و منافستی حاصل آید. (تاریخ بیهق ص <span class